
کتاب نغمهی آتش و یخ۵
کتاب سوم، رقص با اژدهاها
نسخه الکترونیک کتاب نغمهی آتش و یخ۵ به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب نغمهی آتش و یخ۵
ملیسندر درحالیکه آغوشش را رو به برف در حال بارش باز کرده بود، فریاد زد: «رالور! تو نور چشمان ما، آتش بخاری ما و گرمای وجود مایی! خورشیدی که روزهامان را گرم میکند از آن توست و ستارگانی که تاریکی را از شبهامان دور میکنند!» مهمانان عروسی یک صدا پاسخ دادند: «رالور را میپرستیم، خدای آتش و نور را.» باد یخ به صورتهایشان میخورد و کلماتشان را با خود میبرد. جان اسنو کلاه بالاپوشش را برداشت. برف سبکی میبارید و دانههای کوچکش در هوا رقصکنان تاب میخورد، اما باد از سمت شرق میوزید و همچون نفسِ اژدهایِ یخیِ داستانهای مادربزرگِ پیر سرد و گزنده بود. حتی آتش ملیسندر هم لرزان شده و شعلههایش فرو خورده شده بود. در این میان تنها گوست راحت و خوشحال به نظر میرسید. آلیس کاراستارک به طرف جان خم شد و گفت: «برف تو عروسی نشانۀ سردی اون ازدواجه. بانو مادرم همیشه این رو میگفت.» جان به ملکه سلیس نگاه کرد و با خود گفت: "روز عروسی اون و استانیس حتماً کولاک برف و یخ بوده." ملکۀ جنوب زیر بالاپوشی از پوست قاقم، رنگپریده و نحیف میان بانوها و شوالیههایش ایستاده بود. لبخند سردی روی لبان باریکش خشکیده بود، اما چشمانش پر از خشم و تشنۀ انتقام بود. "اون از سرما بدش میاد، اما شعلهها رو دوست داره. کافیه ملیسندر دستور بده تا با پای خودش وارد آتش بشه و شعلهها رو تو بغلش بگیره."
نظرات کاربران درباره کتاب نغمهی آتش و یخ۵