چند ماه پیش، همه چیز فرق داشت. سادی میتوانست کلمهای جادویی بگوید و انفجاری نظامی را ترتیب بدهد. من میتوانستم خودم را داخل آواتار مبارز جادویی قرار بدهم و تقریباً هیچ چیز نمیتوانست ما را شکست بدهد.
اما آن زمان، ما کاملاً با ایزدان ترکیب شده بودیم ـ هوراس با من و آیزیس با سادی. آن قدرتها را کنار گذاشتیم چون واقعاً خطرناک بود. تا وقتی که نتوانیم کنترل بهتری روی تواناییهای خودمان داشته باشیم، میزبانی ایزدان مصری میتواند ما را دیوانه کند، یا به معنای واقعی از پا دربیاورد.
و حالا تنها چیزی که داشتیم، جادوی محدود خودمان بود که همین موضوع، کارهای مهم را سختتر میکرد. مثلاً نجات از دست هیولایی که زنده شده و میخواهد ما را بکشد.