در سال ۱۸۷۲، در شھر لندن آقای فیلیس فاگ یکی از اعضای (کلوپ ریفورم) در خیابان (ساویل رو)، زندگی میکرد. کسی به درستی او را نمیشناخت، چرا که او ھرگز در مورد خویش چیزی نمیگفت. ولی قدر مسلم او یک انگلیسی بود، یک انگلیسی اصیل و خوش سیما. او ھرگز در بانک و فروشگاھھای شھر دیده نشده بود. در دنیای دریانوردان و ملاحان بیگانه بود. تاجر و بازرگان نبود. کشاورز نبود، دانشمند نبود. نویسنده نبود، و گویا شغل و پیشه ای نداشت. تنھا چیزی که مردم شھر از او میدانستند این بود که او یکی از اعضای کلوپ ریفرورم است. آیا فیلیس فاگ ثروتمند بود؟ بله، مسلما ". اما کسی نمیدانست که او این ثروت را از کجا به دست آورده است و او ھم آدمینبود که دراین باره حرفی بزند، آقای فاگ مقتصد و صرفه جو بود، ولی به نظر نمیآمد که خسیس و پول پرست باشد او خیلی کم حرف میزد و از آنجا که دقیق و مقرراتی بود و ھر روز دقیقا ھر کاری را به وقت خود انجام میداد، کنجکاوی مردم نسبت به شناخت او و گذشته او بیشتر و بیشتر میشد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 754.۲۲ کیلوبایت |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | ژول ورن |
ناشر | فیدیبو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۵/۲۸ |
قیمت ارزی | 2.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
واقن کتاب محشری بود، خیلی عالی بود، فقط اگه ممکنه یکم بیشتر کتاب رایگان بزارین...
کتاب های بیشتری از ژول ورن بذارین
داستانی جالب و با اتفاقات تلخ و شیرین زیادی که با حرص خوردن های خدمتکار و خونسردی های آقای فاگ و شک های بدون پایان کارآگاه و ورود ناگهانی آئودا همراهه....ابتدای داستان خیلی زود شروع میشه و پیش میره...همراهی شروع مسافرت با قضیه دزدی گاهی باعث شک به آقای فاگ میشه ولی خوب هرچی بیشتر پیش میره کم کم جوری با شخصیت های داستان آشنا میشی که شک ها از بین میره....داستانیه که باعث میشه بخواین ادامش بدین هرچند میدونین آخرش به لندن میرسن ولی برای چالش هایی که بین راه اتفاق میوفته دوست دارین ببینین که چی میشه...در کل داستان بسیار قشنگیه...
خیلی از آثار ژول ورن رو خوندم ، واقعا آدم مبهوت میشه از صحنه سازی شگفت آوری که ژول ورن در عصر خودش کرده..معرکه برای یک لحظه
چرا اینقد کتابای رایگان کمه؟؟
چرا کتابای رایگان باحالتون کمه با تشکر
بسیاااار عالی،موفق باشید،و این که لطفا کتاب های رایگان بی نظیری همچون این کتاب بزارید،سپاس ツ
انشای کتاب عالیه ،درترسیم موقعیت ها به خوبی حق مطلب رو ادا کرده ، در نگارش مطلب وارتباط سکانس ها موفق بود ،خواننده باشروع به خواندن درصدد است با عطش هرچه تمام اتفاق بعدی را پیگیر شود وکرختی در هنگام خواندن به خواننده غلبه نمی کند و پایان زیبای سفر باتوجه به محاسبه واشتباه پیش آمده و بازگشت امید در انجام سفر به مدت هشتاد روز قسمت بسیار زیبا و برجسته داستان بود
خیلی قشنگ بود اما من خیلی جاهاش احساس کردم جای یکم توصیف و صحنه سازی و وارد شدن به جزئیات خالیه ضمن اینکه توی طول داستان درسته سختی ها زیاد بود اما تقریبا همه چیز بر وفق مراد بود جوری که از یه جایی به بعد میتونستم پیش بینی کنم که این قسمت هم با موفقیت سپری میشه اشتیاقی برای فهمیدن نتیجه ی هر بخش نداشتم و تمام جذابیت همون روند داستان بود
آیا یه نقد کوچک می شود کرد.؟ به نظرم یه اشتباه ترجمه شده است یا... . چند موضوع تو داستان است که با عقل جور در نمیاد و این داستان را به تخیلی بودن بیش از حد مجاب می کند مثلا تو داستان امده افای فیل دارای یک ساعت هست که ساعت دقیق و تاریخ را نشان می دهد. ایا این سه نفر تو ان روز یکبار هم ساعت را ندیدین