درباره داستانهای نامورنامۀ باستان، شاهنامه فردوسی جلد 1
این داستان که در حقیقت بخش دیگری از داستانِ کاموس است و حوادثِ پس از کشته شدنِ او را در بردارد از آنجا آغاز میگردد که خاقانِ چین از کشته شدن کاموس آگاه میگردد، اما هویت پهلوانی که او را کشته است بر وی و بر سران سپاهِ وی نامعلوم است و پیران ویسه نیز در گفتگویی که با برادر خود هومان میکند، همه سخنش از دلاوری کشنده کاموس است نه از نام و نشانِ او که بدان پی نبردهاند. خاقان با آمدن افراد سپاهِ ابوابجمعی کاموس با درد و داغ نزد خاقان و تقاضای خونخواهی از کشنده او، خاقان از پیران میخواهد که بکوشد، نام و نشانی از کشنده کاموس بهدست آرد. اما پیش از آنکه پیران گامی در این راه بگذارد پهلوانی تنومند و جویای نام برابر خاقان دست به بر میزند و آمادگی خود را برای رفتن به میدان و کشتن کشنده کاموس اعلام میدارد. خاقان او را به مراحم شاهانه نوید میدهد و پهلوان مصمم که «چنگش» نام دارد بیدرنگ به میدان میتازد و کشنده کاموس را به مبارزه میطلبد. رستم برابر وی میآید. چنگش از نام و نسب وی جویا میشود. پاسخ رستم کوتاه است و هولانگیز. نامِ من مرگ تست. «چنگش» بر او تیرباران میکند، رستم سپر بر سر میآورد و بر او حملهور میشود.