روزهای برمه همچون نوشتههای دیگر جورج اورول یک داستان انتقادی است. خوانندگانی که با آثار او آشنایی دارند و کتابهای او، همچون قلعه حیوانات و یا ۱۹۸۴ را خواندهاند بهخوبی سبک و سیاق قلم اعجازبرانگیز او را میشناسند؛ بنابراین وقتی بااین کتاب روبهرو میشوند، بهخوبی میدانند که چگونه رمانی را میخوانند.
اورول با نام اصلی اریک بلر که خود در هند بهدنیا آمده و پدرش شغل اداریای در بنگال داشته، در این کتاب شیوه اداره امپراتوری بریتانیا در کشورهای مستعمرهاش را مینمایاند و از آن، بهشدت انتقاد میکند. شاید او تجربیات خودش را در کشورهای مستعمره انگلستان بهرشته تحریر درآورده است.
اورول اندیشههای نقادانهاش را از دید قهرمان داستانش بهزبان میآورد. شخصیت اصلی این داستان که خود یک تبعه انگلیس است از اوضاعی که بر مردم کشور برمه میگذرد بهشدت بیزار است و در هر فرصتی از آن انتقاد میکند. درحالیکه خود مردم برمه به این طرز زندگی عادت کردهاند، او نسبت به این وضعیت اظهار انزجار میکند؛ اما او آدمی ترسو است و نمیتواند این عقایدش را بهطور آشکار نشان دهد؛ زیرا میداند که تمام اروپاییهای ساکن برمه بهشدت از شیوه حکومت بر مردم راضی و حتی طالب واردآوردن فشار بیشتر بر آنها هستند. اورول ترس و بزدلی قهرمان داستانش را با یک لکه مادرزادی روی صورتش مینمایاند که همیشه باعث شرمساری اوست و او سعی دارد آن را از دید همگان پنهان نگه دارد.