پیرمردی بلند بالا با گیسوان و محاسنی سپید و لباسی بلند و دشداشهمانند به رنگ آبی، قطعه نوری را در کف دو دست پیش رو گرفته و نرم و آرام و محتاط پیش میرود.
شب است و فضا بیابانی است برهوت در نور آبی و غلظت یافته ماه. موسیقی جنگهای قدیمی عرب، با فراز و فرودهای شدید و ناگهانی و کش و قوسهای رعبانگیز، تصاویر را همراهی میکند.
در سوی دیگر بیابان، نوجوانی سیزده ساله، اَبان نام، در نور موضعی بر جای خویش، ثابت ایستاده و دست دراز کرده برای گرفتن نور از دستهای پیرمرد.
اگرچه فاصله میان این دو زیاد نیست، اما رسیدنشان به هم ناممکن مینماید. سگان و گرگان وحشی و درنده پیرمرد را دنبال میکنند و بر ردای پیرمرد چنگ میزنند. ردا بر تن پیرمرد تکهتکه میشود اما همچنان نرم و اسلوموشن میدود. مردان تعقیبگر با چهرههایی پوشیده و نامعلوم از پشت سر به او نزدیک میشوند و حلقههای کمندشان را بر گردن و دست و پا و اندام او میافکنند. حلقهها کشیده میشوند اما بیآنکه پاره شوند یا بکشانند، از گردن و دست و پا و اندام پیرمرد عبور میکنند و پیرمرد به راه خود ادامه میدهد. ناگهان تیراندازانی از دو سو پیش میآیند و به سوی پیرمرد تیر میاندازند. پیرمرد با حرکات نرمی که در سر و بدن میآفریند از لابهلای تیرها عبور میکند و گاهی تیرها از بدن او عبور میکنند اما کارگر نمیافتند.