«کشور چهاردهم» را اهورامزدا آفرید. جایی که انسان و موجودات نادیدنی همه کنار هم زندگی میکنند. جهانی که در اوج آشفتگی آرام است. آدمها میآیند و سیاهیها میروند. گاهی هم اتفاقی به هم برمیخورند، درنگی میکنند و باز به زندگی روزمرهی خود ادامه میدهند. اینجا داستان مردمی را میخوانیم که در روستایی کوچک و بینام و نشان در گیلان، در کنار جن کُشی، مردهی زنده شده و نفرینهای مرموز، زندگی روزمره و آرام خود را دارند.
«الهام فلاح» در این کتاب هنجارشکنی کرده و با جسارت توانسته چیزی پیچیدهتر از یک داستان مدرن و آپارتمانی خلق کند. کشور چهاردهم درونمایهای اجتماعی دارد و در بستر داستانهایی از زندگی روزمرهی اهالی یک روستا، برخی از عمیقترین مسائل اجتماعی را هم بررسی میکند. این کتاب در سال 93 در انتشارات نگاه منتشر شده است.
نام کتاب ریشه در اسطورههای آفرینش دارد که در اوستا هم آمده است. چهاردهمین اقلیمی که اهورامزدا میآفریند، «وَرِنهی چهارگوش» نام دارد، همان جایی که فریدونِ اژیدهاک کُش هم آنجا زاده میشود. اینجا همان سرزمین دیلم است، گیلان سرسبز و زیبا که حالا بستری برای روایت اتفاقاتی نه چندان خوشایند و تلخ شده است. نویسنده با انتخاب این نام فضایی دوگانه و مبهم ایجاد کرده: داستانی که هم هست، و هم نیست، هم واقعیت است، و هم افسانه.
این کتاب شامل 18 داستان کوتاه است. در ظاهر به نظر میرسد که این داستانها با هم ارتباطی ندارد، اما هنگامی که پشت سر هم قرار میگیرند، رد پای آدمها و شخصیتهای مختلف تا انتهای کتاب همچنان ادامه دارد. نام این داستانها بر اساس نام شخصیتهای همان داستان انتخاب شده است. به این ترتیب، کتاب با داستان «کوچک» شروع میشود و با «هاجر»، «گیس» و «کافیه» ادامه پیدا میکند. آخرین داستان کتاب، «داستان من» است. اینجا جایی است که زاویه دید و روایت داستان تغییر میکند و حالا راوی داستان نوزادی است که هنوز به دنیا نیامده، او آخرین میراثدارِ جریانات این روستا است و کسی است که خودش این کتاب را نوشته است. قهرمانان بیشتر این داستانها، زنان هستند. زنانی که با فکر آزادی و رهایی در حصاری سنتی و خشک گرفتار هستند. خرافه، جادو، تبعیض جنسیتی، همه سایه به سایه با زنان و مردان داستان پیش میروند و اینجاست که دیگر فقط زنان قربانیان این همه جاماندگی از زندگی آزاد و آباد نیستند، مردان هم ندانسته رنج میکشند و تاوان پس میدهند.
فضای کشور چهاردهم بین قصههای عامیانهی روستایی و داستانهای «غلامحسین ساعدی» در نوسان است. هنر نویسنده این است که توانسته با انتخاب درستترین و سادهترین کلمات، در دل داستانی رئالیسم، حال و هوای رئالیسم جادویی و کمی سوررئال را هم در داستانهایش زنده کند. درست در همان لحظهای که غرق در دنیای واقعی داستان میشویم، نشانههایی از دنیایی ناشناخته و موهون از راه میرسد و خیلی راحت و معمولی جزیی از داستان اصلی میشود. خوبیاش این است که فلاح آنقدر باورپذیر مینویسد که شاید هیچ وقت از خودمان نپرسیم آن مرغ سیاه از کجا پیدایش شد و چه کرد که ناگهان پیرزنی نیمهمرده جیغ میکشد و از نو زنده میشود. یا این که کوچک چطور آن سیاهی را کشت که دیگر نه خبری از سیاهی شد و نه از کوچک. پایانبندی داستانها بیشتر شبیه به گرهگشایی است تا پایانی منسجم و مشخص. به این ترتیب هیچ داستانی نیست پایان نداشته باشد، هرچند رد پای این پایان در داستانهای بعدی آمده باشد.
شخصیتهای داستانهای کشور چهاردهم بسیار ملموس و قابل باور هستند، با این حال داستانها شخصیتمحور نیستند و بیشتر دیالوگمحور هستند. قهرمانان این داستانها افراد فوقالعادهای نیستند و حتی در همین گوشه و کنار هم دیده میشوند، آدمهای معمولی با زندگیهای معمولی. همینطور گفتوگوها هم بدون اغراق و به شکل طبیعی و روزمره نوشته شده است. چیزی که باعث میشود پای حرفهای فلاح بنشینیم و به قصههایش گوش کنیم، هنر این نویسنده در شخصیتپردازی و فضاسازیهای قوی است. جالب اینجاست که او حتی خیلی اصراری روی توصیف و وصفحالهای طولانی و پر از جزییات ندارد. او از سادهترین و درستترین کلمات برای نوشتن استفاده میکند. آنقدر ساده و بیدغدغه مینویسد که از همان اول که کتاب را شروع میکنیم، وارد داستان میشویم. آدمها، خانهها، حرفها و رفتارها همه زنده و ملموس هستند.
زبان داستان آنجایی شیرینتر میشود که جابهجا کلمات و اصطلاحات محلی گیلکی بین حرفها گنجانده شده است. درک زبان خاصی که نویسنده آن را خلق کرده دشوار نیست، با این حال در انتهای کتاب، فهرستی از معانی اصطلاحات خاص کتاب آمده که به درک بهتر داستانها کمک میکند. دامنهایی که لوش برمیدارند، مرغ و خروسهایی که با سرکشی در لانه جا میشوند، بارانی که یکریز میبارد و تمامی ندارد. همه با زبان بومی گیلان میتواند دنیای غبارگرفته و خفقانآور فضای داستانهای کتاب را تلطیف کند.
فلاح از دل سادهترین و بدیهیترین پدیدهها و اتفاقات یک داستان ناب و جذاب مینویسد. او میتواند همان موضوعات حقیر و نادیدنی را طوری بنویسد و بال و پر دهد که هر مخاطبی را به خود جذب کند. نوشتههای او تلفیقی از واقعیت و خیال است. سرنوشت شخصیتهایش دست خودش است، اما بدون این که نقشی در تعیین خوب و بد داشته باشد یا بخواهد فرد یا اتفاقی را قضاوت کند، داستانی مینویسد که در پایان بعید است آدمها همان آدمهای اول داستان باشند. در داستانهایش اتفاق عجیب و غریبی نمیافتد، همه همان اتفاقات روزمرهای است که ممکن است دور و بر خیلی از ما هم اتفاق بیفتد.
فلاح نویسنده و منتقد ایرانی متولد سال 62 است. او در سال 89 اولین کتابش را با نام «زمستان با طعم آلبالو» منتشر کرد. چند سال بعد «سامار» را نوشت که بعد از سه بار ممیزی خوردن و عدم دریافت مجوز چاپ، بالاخره در سال 92 وارد بازار کتاب شد. «خونمردگی»، «همه دختران دریا» و «نفرین گربه» از سایر آثار این نویسنده است. رمان خونمردگی در سال 94 توانست برندهی بهترین رمان بزرگسال دوسالانهی پروین اعتصامی شود. فلاح از آن نویسندگانی است که توانسته با قلم خلاق و توانمند خود، حال و هوای تازهای به داستاننویسی معاصر ایران دهد.
آن سال به دعوت کدخدای خلیل محله رفته بودم عروسی پسر کوچکش. خواهرزاده کدخدا رو که دیدم آب دهانم خشک شد. با خودم گفتم اگه این دختر ریشهی گردو هم داشته باشه از جا میکنمش».
تقی خان آه کشداری کشید، این پهلو آن پهلو شد. با انگشت یخ را توی شربت تمشک گرداند و سرکشید. سرخابهی شربت از دو ور سبیلش شرید. کوچک دستها را لای پاها پنـــهان کرده بود. دیدن شربت تمشک آن هم با تکههای یخی که تویش میرقصید، دل کوچک را سست کرده بود.
تقی خان گفت: «بار سومی که پی مهر آن دختر میرفتم خلیل محله، دیـدمش. بـلنـد بـالا بود. چشمهـایی داشت بـه قـاعدهی ازگیـل. مـوهای سرخش انگار آتش گرفته بود. از توی پستی بیجار سُرمعلی بالا آمد. آمدن، نه مثل آمدن من و تو. جوری که انگار با چشمهاش میگفت تقی خان، خان هستی که باش. باید بمانی و حرف شنوی من باشی. پرسید کجا میری تقی خان؟ گفتم میرم خلـیل محله. دل بستهای دارم. میرم به دیدنش. پرسید کی؟ گفتم خواهرزادهی کدخدای خلیل محله. عینهو سگ هار خیز برداشت و دندان نشانم داد. گفتم هان؟ نامسلمون برای کی بُراق میشی؟ من تقی خانام. خان تمام این اراضی. اصلا از کجا اومدی؟ نکنه تو هم رعیت منی؟ هر کی روی زمینهای من بخوابه و آب چاههای من رو بخوره رعیت منه. خواه انسان باشه، خواه جن.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 954.۸۳ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 144 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۸:۰۰ |
نویسنده | الهام فلاح |
ناشر |