
کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم رمانی خارجی و یک درام جذاب است که داستان آن در دوران رکود بزرگ انگلستان میگذرد. باربارا کامینز این کتاب را برای روایت زندگی دختری 21 ساله به نام سوفیا نوشت. سوفیا دختری است که در زندگی با همسرش دچار مشکلات عدیدهای است. دست و دل او به انجام کارهای خانه نمیرود و نمیداند برای حل مشکلات زندگی زناشویی خود چه باید کند. او در کنسرتهای مدلینگ کار میکند و مقداری پولی درمیآورد اما این درآمد ناچیز کفاف زندگیاش را نمیدهد.
بخشی از کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
داستان زندگیام را برای هلن تعریف کردم. رفت خانه و برایم گریه کرد. عصر شوهرش با ظرفی توت فرنگی به دیدنم آمد و دوچرخهام را راست و ریس کرد. محبت داشت، اما نیازی نداشتم. آخر ماجرا برمیگردد به هشت سال پیش و حالا خیلی غصهاش را نمیخورم. البته هنوز کاملا با آن کنار نیامدهام و گوش شیطان کر خوشحالم که حداقل صبحها که بیدار میشوم در نظرم واقعی نمیآید. زمانی را که سوفیا فرکلاف صدایم میزدند خیلی خاطرم نیست. سعی میکنم همان جا پس ذهنم نگاهش دارم. به خاطر ساندرو است که نمیتوانم همه چیز را فراموش کنم و اغلب به فنی کوچولوی دوست داشتنی فکر میکنم و افسوس میخورم. کاش کل ماجرا را برای هلن تعریف نمیکردم؛ همه چیز دوباره آمد جلوی چشمم. هنوز هم قیافه رنگ پریده و معنی دار چارلز جلوی چشمم مجسم میشود و صدای گرفته و مضطربش توی گوشم میپیچد. اتفاقات آن روزها را مدام توی ذهنم مرور میکنم.
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 379.۹۴ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۰۶:۴۵:۱۶ |
| نویسنده | باربارا کامینز |
| مترجم | نیما حسن ویجویه |
| گوینده | سینوره کفاش طلب |
| ناشر | رادیو گوشه |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۸/۲۶ |
| قیمت ارزی | 7 دلار |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |