کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم رمانی خارجی و یک درام جذاب است که داستان آن در دوران رکود بزرگ انگلستان میگذرد. باربارا کامینز این کتاب را برای روایت زندگی دختری 21 ساله به نام سوفیا نوشت. سوفیا دختری است که در زندگی با همسرش دچار مشکلات عدیدهای است. دست و دل او به انجام کارهای خانه نمیرود و نمیداند برای حل مشکلات زندگی زناشویی خود چه باید کند. او در کنسرتهای مدلینگ کار میکند و مقداری پولی درمیآورد اما این درآمد ناچیز کفاف زندگیاش را نمیدهد. مترجم این رمان نیما حسن ویجویه است و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است.
باربارا کامینز در سال 1907 در انگلستان به دنیا آمد. اگرچه در سنین کودکی پدر خود را از دست داد و از نظر مالی در وضعیت نامساعدی زندگی را ادامه داد اما خیلی زود فهمید که به هنر علاقه دارد و قصد دارد در همین زمینه فعالیت کند. پس از یک ازدواج ناموفق، برای دومین بار ازدواج کرد و با همسرش کسب و کار موفقی را راه اندازی کردند اما بخاطر بروز جنگ جهانی و اوضاع بد اقتصادی، کسب و کارشان ورشکسته شد. آنها به قدری از نظر مالی زیر فشار رفتند که مجبور شدند قید زندگی در شهر را بزنند و به روستا مهاجرت کنند. اما پس از تمام این اتفاقات، آنها موفق شدند به لندن بروند و در این دوره جدید، باربارا نویسندگی را آغاز کرد و رفته رفته چند اثر مهم و مشهور خود را نوشت.
باربارا کامینز در نوشتن کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم از زندگی خودش الهام گرفت. این رمان به خوبی جامعه انگلستان را در روزگار جنگ جهانی دوم به نمایش میکشد و میتوان با خواندن این اثر، مشکلات و چالشهای زندگی یک دختر جوان را در آن جامعه درک کرد. قلم کامینز قلمی جذاب و اعتیاد آور است، کافی است چند صفحهای از این رمان را بخوانید تا دیگر نتوانید دست از ادامه دادنش بردارید. توصیفات او از جامعه و از روان شخصیتها به قدری موشکافانه و دقیق است که احساس میکنید در حال تماشای فیلمی از زندگی این شخصیتها در لندن آن عصر هستید. در واقع، او طوری داستان را روایت کرده که مخاطب میتواند به راحتی همه چیز را در ذهن خود تصور کند.
داستان زندگیام را برای هلن تعریف کردم. رفت خانه و برایم گریه کرد. عصر شوهرش با ظرفی توت فرنگی به دیدنم آمد و دوچرخهام را راست و ریس کرد. محبت داشت، اما نیازی نداشتم. آخر ماجرا برمیگردد به هشت سال پیش و حالا خیلی غصهاش را نمیخورم. البته هنوز کاملا با آن کنار نیامدهام و گوش شیطان کر خوشحالم که حداقل صبحها که بیدار میشوم در نظرم واقعی نمیآید. زمانی را که سوفیا فرکلاف صدایم میزدند خیلی خاطرم نیست. سعی میکنم همان جا پس ذهنم نگاهش دارم. به خاطر ساندرو است که نمیتوانم همه چیز را فراموش کنم و اغلب به فنی کوچولوی دوست داشتنی فکر میکنم و افسوس میخورم. کاش کل ماجرا را برای هلن تعریف نمیکردم؛ همه چیز دوباره آمد جلوی چشمم. هنوز هم قیافه رنگ پریده و معنی دار چارلز جلوی چشمم مجسم میشود و صدای گرفته و مضطربش توی گوشم میپیچد. اتفاقات آن روزها را مدام توی ذهنم مرور میکنم.
به دوست داران کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم پیشنهاد میکنیم که این رمانها را نیز مطالعه کنند:
هاینریش بل از جمله نویسندگان مشهور آلمان است که در رمان عقاید یک دلقک مخاطب را به روزگاری میبرد که فقر و تنگ دستی در جامعه آلمانی بیداد میکرده است.
صد سال تنهایی، اثر گابریل گارسیا مارکز، بی شک یکی از مهمترین رمانهای تاریخ جهان است که از نظر معنا و از نظر داستان گویی رمانی بسیار باارزش به حساب میآید.
الیف شافاک، نویسنده ترک تبار، در رمان ملت عشق خواننده را به روزگاری میبرد که مولانا با شمس آشنا شده و دیدار آنها موجبات داستانی عارفانه را فراهم میآورد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 265 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۵۰:۰۰ |
نویسنده | باربارا کامینز |
مترجم | نیما حسن ویجویه |
ناشر | نشر بیدگل |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Our Spoons Came from Woolworths, |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۳/۲۸ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
همین نمونه ی کوچیکی که توی اپلیکیشن هست نشون میده که ترجمه اصلا خوب نیست 😕
ترجمه ش که خیلی بده.