
آیا چیزی بیشتر از آنچه به دست آورده بودم میخواستم؟ نمیدانم... اگر دلدار نبودم، از دوست بیشتر بودم، از برادر بیشتر بودم، درختی بودم که پیچک بینوا به آن پناه میبرد، نهری بودم که زورق پولین را با جریانم میبردم، آفتابی بودم که بر او روشنایی میتابیدم، هر چه از او مانده بود به مدد من وجود داشت و چهبسا طولی نمیکشید که آنچه بهلطف من وجود داشت سهم خودم میشد.
ثروت، علم، مقام و زیبایی، همگی در سایهی عشق رنگ میبازند. آن چیزی که در عشق رشد میکند و هر اتفاق کوچک را به ماجرایی فراموشنشدنی تبدیل میکند، حس یگانهای است که در آن میان، روشنایی میبخشد.
در رمان «پولین»، نوشتهی «الکساندر دوما»، نویسندهی «رمانتیسم» فرانسوی، تمام شخصیتهای قصه درگیر عشقی عجیب و پرشورند، اما آن را همچون صندوقی مهرومومشده در کنج اتاقی نگه میدارند. پولین زنی است پر از رمزوراز و سرشار از زیباییهایی پیچیده که در هر کلامش یا در اوجوفرود روایت رمان، ابعاد پنهان آن بر مخاطب آشکار میشود. سرنوشت او را به مرزهای باریکی میان عشق و بیاعتمادی و زندگی و مرگ میکشاند.
پولین بارها برای دست یافتن به رؤیاهایش که در گرو حقیقت بودند، از آدمها و واقعیت بیرحمشان فرار میکند و بارها سر از محلهایی برمیآورد که برایش تداعیکنندهی مرگاند.
الکساندر دوما باحوصله و ظرافت فراوانی جزئیات را توصیف میکند و آنهمه ماجرای درهمتنیده را همچون شعری بلند بازگو میکند. چند راوی از نگاه خود یک قصهی مشخص را تعریف میکنند اما تا لحظههای آخر داستان، دوما دست از ماجراجویی برنمیدارد.
در نوشتههای دوما که گاه رنگ رئالیسم به خود میگیرند، مفاهیم مهم و غالب بر آن روزگار بهخصوص هم حضور دارند. او داستان را در بستری از تاریخ و واقعیت پیش میبرد اما احساسات انسانی را بر همهچیز مقدم میشمارد. او حتی در توصیف طبیعت و معماری خانهها هم به زیباییها و شرح آنها دقت فراوانی میکند.
میتوان گفت برهمزدن آن چیزی که به باور مردم، از پیش، برای انسان درنظر گرفته شده و تکیه بر احساساتی که قادرند منطق هر اتفاقی را زیر سوال ببرند، موضوع اصلی بیشتر داستانهای الکساندر دوما هستند.
دوما انگار باور دارد که عشق به هرچیزی در نهایت بر ناامیدی پیروز خواهد شد و زندگی، دوباره از دخمههای تاریک سربرمیآورد.
بخشی از کتاب
صدای کالسکه دور شد، اما این بار آواز بلبل متوقفش نکرد. بهسوی گلها بازگشتم و باز یک ساعت روی سکو ماندم، اما انتظارم بیهوده بود. آنگاه فکری سخت ملالانگیز وجودم را فراگرفت: در خیالم تجسم کردم پرندۀ آوازهخوانْ روح دختر جوانی است که غزل خداحافظیاش را خوانده و زمین را وداع گفته و وقتی پرنده از خواندن بازمیایستد، یعنی دختر به آسمان پر کشیده است.
وضعیت مسحورکنندۀ مسافرخانه میان کوههای آلپی که به پایان میرسیدند و ایتالیایی که آغاز میشد، آن منظرۀ آرام و در عین حال پرجنبوجوش دریاچۀ ماجیوره با سه جزیرهاش که یکی باغی بود، دیگری روستایی و سومی قصری، برفهای نخستین فصل زمستان که کوهها را میپوشاند و آخرین گرمای خزان که از سوی مدیترانه میآمد، همه، باعث شدند هشت روز در باونو بمانم، سپس عازم آرونا شدم و از آرونا به سستو کالنده رفتم.
آنجا واپسین خاطره از پولین انتظارم را میکشید؛ ستارهای که دیده بودم پهنۀ آسمان را طی میکند آنجا خاموش شده بود. آنجا آن پایِ بس سبکِ لب پرتگاه به گور رسیده بود و جوانیِ فرسوده، زیباییِ پژمرده و دلِ شکسته، همه، زیر سنگی فرو رفته بودند. رازآلودگی حجابِ گور بر آن جنازه همانقدر بود که رازآلودگی حجاب زندگی بر آن چهره و از این رو تنها نشانی که برای کنجکاوی مردم باقی گذاشته بود اسم «پولین» بود.
به دیدن آن گور رفتم. برخلاف گورهای ایتالیایی که در کلیساها قرار دارند، اینیکی در باغی نغز افراشته شده بود، بر فراز تپهای پردرخت، روی دامنهای که چشم به دریاچه دوخته و به آن مشرف بود. شب بود. سنگ کمکم در پرتوهای ماه به سفیدی میگرایید. نزدیک آن نشستم و فکرم را معطوف کردم به جمعآوری هر خاطرۀ پراکنده و سرگردانی که از آن زن جوان داشتم، اما این بار هم حافظهام سرکشی کرد. فقط توانستم غبارهایی بیشکل گرد آورم، نه تندیسی با شکلی مشخص.
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 390.۲۰ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۰۶:۱۳:۰۲ |
| نویسنده | الکساندر دوما |
| مترجم | محمود گودرزی |
| گوینده | رضا عمرانی |
| گوینده دوم | حامی قنبرزاده |
| گوینده سوم | آتنا کریمی |
| ناشر | ماه آوا |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۸/۲۵ |
| قیمت ارزی | 13 دلار |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |