بخشی از کتاب
ریون گذاشت که زن، اکى را دنبال خودش به نشیمن بکشاند و ریون بهدنبال آنها از پلهها بالا رفت. در تمام مسیر آنها حرف مىزدند، بین خودشان نقشهاى طرح مىکردند. قصد نداشتند به پلیس اطلاع بدهند. اگر دختر بهراستى اینجا نبود، و آنها خبرى از او نداشتند، دلیلى براى ترس از پلیس نداشتند که پنهانش کنند. در طبقهى اول، یک آینهى شکسته قرار داشت. او از پلهها بالا رفت و تصویر خودش را با صورت اصلاحنکرده، لب شکرى و زشت در آینه دید. قلبش در سینه بهشدت مىتپید. اگر به او مىگفتند بهمنظور دفاع از خودش شلیک کند، دستهایش قادر به عمل نبود؛ با ناامیدى اندیشید: این یعنى نابودى. من خویشتندارىام را از دست دادم. یک دامنپوش مرا شکست داد. اولین در را گشود و به اتاقى که بهنظر مىرسید بهترین اتاق خواب آنجاست، وارد شد. یک تخت دونفره با روتختى رنگارنگ، مبلمان چوب گردو، یک کیسهى برودرىدوزىشده براى وسایل آرایش مو و ظرفى براى گذاشتن دندان مصنوعى روى دستشویى. ریون درِ کمد بزرگ را باز کرد و بوى بد لباسهاى کهنه و نفتالین به مشامش رسید. بهسوى پنجرهى بسته رفت و به خیابان کایبر نگاهى انداخت. در تمام مدت، زمزمهى آن دو از راهرو به گوشش مىرسید. اکى و تینى با هم پچ پچ مىکردند. براى لحظهاى در خیابان متوجه مردى درشتاندام و نسبتا زمخت شد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 539.۲۵ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۹:۰۷:۴۹ |
نویسنده | گراهام گرین |
مترجم | گلرخ سعیدنیا |
راوی | محسن بهرامی |
ناشر | ماه آوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۷/۱۷ |
قیمت ارزی | 12 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |