
این قصه سرگذشت ارسلان شاهزاده رومی پسر سلطان ملکشاه سلجوقی است که پس از حمله فرنگیان و فرار همسرِ شاه در جامه کنیزکان و برخورد کردن با خواجه نعمان، بازرگان مصری در جزیرهای دورافتاده در مصر به دنیا میآید و سرانجام از اصل و نسب خویش باخبر میشود و در حمله به دیار کفر با دیدن تصویر فرخلقا دختر پطرسشاه فرنگی، بدو دل میبازد و در جستجوی یار به دیار فرنگ میرود و بعد از ماجراهایی که گذر از سرزمینهای جادویی و نبرد با دیوان و جادوگران است، سرانجام به وصال معشوق میرسد.