اگر از شنیدن داستانهای تکراری خسته شدهاید و بهدنبال یک کتاب صوتی متفاوت، خلاقانه و پر از لحظات خندهدار هستید، کتاب صوتی «رویابینها» اثر مهرداد صدقی دقیقاً همان چیزی است که باید به فهرست شنیدنیهایتان اضافه کنید. این کتاب صوتی جذاب را با روایتگری امیرحسین رستمی میشنوید.
در کتاب صوتی «رویابینها»، نهتنها با یک داستان طنز جذاب روبهرو هستیم، بلکه با لایههایی عمیق از روانشناسی، علم، تخیل و حتی نقدهای اجتماعی نیز مواجه میشویم. مهرداد صدقی بار دیگر با نگاهی طنزآمیز و متفاوت، دنیایی خلق کرده که شنونده را تا پایان، کنجکاو و همراه نگه میدارد.
فرید، شخصیت اصلی این داستان، یک مخترع است که درست مثل پدرش غلامرضا، به سر و کله زدن با سیم و مدار علاقه دارد. همسرش دلارام نیز یک روانشناس باهوش و جدی است. این زوج تصمیم میگیرند یک کلینیک روانشناسی متفاوت راهاندازی کنند؛ کلینیکی که در آن با استفاده از دستگاهی پیشرفته، بتوان رؤیاهای افراد را دید و به ناخودآگاه آنها نفوذ کرد.
تا اینجای کار شاید تصور کنید با یک داستان علمی تخیلی طرف هستید؛ اما سبک نوشتار صدقی، آن را به یک رمان طنز ایرانی تمامعیار تبدیل کرده که هم خندهدار است و هم فکرشده.
در مسیر راهاندازی این کلینیک عجیب و غریب، دلارام و فرید با مشکلات مالی روبهرو میشوند. برای تأمین بودجه، از جمال، دوست قلدر فرید، پول قرض میگیرند. اما این تنها مشکل آنها نیست. کمبود نیرو، یکی دیگر از معضلات کلینیک است. به همین دلیل تصمیم میگیرند از کمک منصور، دوست سابقهدارشان که موادفروش است، بهره بگیرند.
اینجاست که ماجرا وارد فاز جدیدی میشود. مراجعان به خواب نمیروند و منصور از حرفهای دلارام و فرید اینطور برداشت میکند که برای خواباندن بیماران، باید به آنها مواد بدهد! تصورش را بکنید؛ بیماران یکییکی بعد از مصرف مواد، به خواب عمیقی میروند و رؤیاهای عجیبوغریبی میبینند.
کتاب صوتی «رویابینها» از مهرداد صدقی نهتنها یک تجربه شنیداری لذتبخش است، بلکه دریچهای است به دنیایی که در آن میتوان هم خندید، هم فکر کرد و هم احساس کرد. این رمان نشان میدهد که گاهی بهترین راه برای پرداختن به مسائل عمیق، استفاده از زبان طنز و خیال است.
پس اگر بهدنبال یک کتاب صوتی جدید، شنیدنی و متفاوت هستید، «رویابینها» انتخابی فوقالعاده خواهد بود.
در بریدهای از این کتاب صوتی با صدای امیرحسین رستمی میشنوید:
«پدر فرید چند لحظه نفس نکشید. ناگهان نفس عمیقی کشید و گفت: «فرید راستی چشمها را باید بست یا چترها را؟»
فرید سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: «چترها را بابا.»
پدر فرید گفت: «باشه بابا. یه لحظه خودم هم حس کردم یه چیزی اشتباه شده. چرا گفتم چشمها را باید بست؟ ولی یادمه یه باید شست هم داشت. اون چشمها را باید شست بود یا دستها را باید شست؟»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 282.۷۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۴:۵۲:۴۶ |
نویسنده | مهرداد صدقی |
راوی | امیرحسین رستمی |
ناشر |