خاکستری زیر درخت نشسته بود، آه میکشید و بازی حیوانات را تماشا می کرد. همین طور که خرطومش را تکان تکان میداد، صدایی شنید. این طرفش را نگاه کرد، آن طرفش را نگاه کرد؛ کسی را ندید. آها...ی.... من این بالا هستم، روی درخت. خاکستری سرش را بلند کرد. یک پرنده ی روی شاخه نشسته بود. پرنده پرسید: چرا تنهایی؟ چرا با بقیه بازی نمیکنی؟ خاکستری خرطومش را چرخاند و گفت: از بس چاق و گنده ام کسی با من بازی نمی کند.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 3.۳۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 36 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۱۲:۰۰ |
نویسنده | عباس قدیرمحسنی |
نویسنده دوم | مریم زرنشان |
نویسنده سوم | بنفشه رسولیان بروجنی |
ناشر |