اواخر فوریه، پساز یک ماه افتادن در بستر بیماری، هنوز بهبود نیافته بودم و حالم بهتر نبود، مگر اندکی. چیزی به من میگفت مادام که از جایم بلند نشوم (حتی اگر شده بهزحمت بسیار) و کفش بهپا نکنم، سلامتم را باز نخواهم یافت. بههمین دلیل، در یکی از معدود ملاقاتهای پزشک، از او خواستم اجازه دهد بروم. پزشک معاینهام کرد، یا دستکم وانمود کرد که معاینهام میکند، و متوجه شد پوستهریزی صورتم بر اثر مخملک تمام شده است. گفت از نظر او میتوانم بروم و توصیههای بیهودهای کرد، ازجمله آنکه خودم را خسته نکنم و زیاد در معرض سرما قرار نگیرم، و برایم آرزوی موفقیت کرد.
از تکههای پتو برای خودم جوراب درست کردم و هرچه از شلوار و پیراهن به دستم رسید تن کردم (چون جز اینها چیز دیگری در دسترس نبود)، با فراو ویتا و هِنِک خداحافظی کردم و بیرون آمدم.
پاهایم سست بود و میلرزید. سربازی روس دقیقاً پشت در ایستاده بود. عکسم را گرفت و پنج نخ سیگار بهم داد. چند قدمی بیشتر دور نشده بودم که گیر شخصی افتادم در لباس غیرنظامی. برای پاروکردن برف دنبال نیرو میگشت. بیتوجه به اعتراضهایم بیلی به دستم داد و بهسمت گروه بیلبهدستها روانهام کرد. کوشیدم با پنج نخ سیگارم راضیاش کنم بگذارد بروم، اما با بیاعتنایی پیشنهادم را رد کرد. از کاپوهای سابق بود و طبعاً سمتش را حفظ کرده بود. مگر کس دیگری هم بود که بتواند آدمهایی در وضعیت ما را به برف پاروکردن مجبور کند؟ سعی کردم بیل را در برف فروکنم، اما جسمم یاری نمیکرد. اگر میتوانستم خودم را تا پشت ساختمان برسانم، دیگر کسی نمیتوانست مرا ببیند. اما اول باید خودم را از دست آن بیل خلاص میکردم. خوب بود اگر میتوانستم بفروشمش، اما نمیدانستم به چهکسی. بهعلاوه، حملکردنش حتی برای چند قدم هم خطرناک بود. برف آنقدری نبود که بتوانم چالَش کنم. عاقبت از پنجرهی باز زیرزمینی پرتش کردم تو و دوباره آزاد شدم.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۲۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 292 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۴۴:۰۰ |
نویسنده | پریمو لوی |
مترجم | بنفشه شریفیخو |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La tregua |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۳۰ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
قیمت چاپی | 320,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |