خانم دکتر گفت: «این هم لیلی شما جناب مسعود خان، صحیح و سالم، از این به بعد هم بیشتر مواظبش باش.»
دسته گل را به طرفش دراز کردم. روشنک پقی زد زیر خنده و خانم دکتر گفت: «چرا مثل مجسمه وایسادین، بشینین تا روشنک از خنده غش نکرده.»
بلقیس سلیمانی، نویسنده رمان ستوده شده «بازی آخر بانو» در رمان «خاله بازی» نسلی را باز میخواند که جهان و بنیادهایش را دیگرگون میخواست، نسلی که نقشهای ازلی را ابدی نمیخواست و...
این مرد یک آقای سنتی به تمام معناست. تو چطور متوجه نشدی؟ چرا فکر کردی این مرد به پای تو میسوزد و میسازد؟ چرا فکر کردی آن شور و شر عدالتطلبی و آزادیخواهی مخصوص دوران جوانی، مانع از بروز شخصیت واقعیاش میشود؟ ما ادامه سر راست پدران و مادرانمان هستیم. ابله!