کتاب سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری نوشته مارتین مک دونا، یک فیلمنامه جذاب و تأثیرگذار است که توسط انتشارات چترنگ به صورت چاپی و الکترونیکی منتشر شده است. این اثر داستان میلدرد هیز، مادری است که پس از قتل دخترش و عدم موفقیت پلیس در حل پرونده، تصمیم میگیرد با اجاره سه بیلبورد در حاشیه شهر، مقامات محلی را به چالش بکشد. این اقدام او نه تنها توجه جامعه را جلب میکند، بلکه عواقب عمیقی برای خود او و دیگر شخصیتها به همراه دارد. این کتاب توسط آقای سینا شاهبابا ترجمه شده و این نسخه از نوع کتاب الکترونیکی است.
مک دونا در این فیلمنامه به بررسی موضوعاتی چون عدالت، انتقام و تأثیرات اجتماعی میپردازد. داستان به گونهای طراحی شده است که خواننده را به تفکر دربارهی مسئولیتهای اجتماعی و اخلاقی وادار میکند. این اثر به دلیل نثر قوی و شخصیتهای عمیقش، توانسته است توجه بسیاری از منتقدان و مخاطبان را جلب کند و در جشنوارههای مختلف جوایز متعددی را کسب کند. مک دونا در سال 2017 فیلم سینمایی سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری را ساخت.
کتاب سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری به ویژه برای علاقهمندان به ادبیات نمایشی و داستانهای اجتماعی پیشنهاد میشود. این فیلمنامه نه تنها یک داستان جذاب را روایت میکند، بلکه به خوانندگان این امکان را میدهد که با چالشهای انسانی و اجتماعی عمیقتری آشنا شوند و از آن درسهای ارزشمندی بیاموزند.
مارتین مک دونا، نویسنده و کارگردان مشهور ایرلندی، در تاریخ ۲۶ مارس ۱۹۷۰ در انگلستان به دنیا آمد. او ملیت ایرلندی دارد و به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای تئاتر معاصر شناخته میشود. از جمله آثار معروف او میتوان به "سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری" اشاره کرد که در سال ۲۰۱۷ به عنوان یک فیلم سینمایی موفق به کارگردانی و نویسندگی او ساخته شد. این فیلم به دلیل داستان قوی و شخصیتهای عمیقش، جوایز متعددی از جمله دو جایزه اسکار را به خود اختصاص داد. دیگر آثار مک دونا شامل "در بروژ" و "هفت روانی" نیز هستند که هر دو به موفقیتهای بزرگ سینمایی دست یافتند.
مک دونا به خاطر آثارش در زمینه تئاتر و سینما جوایز متعددی دریافت کرده است، از جمله جوایز تونی و بفتا. او به عنوان یک نویسنده و کارگردان با استعداد، توانسته است تأثیر عمیقی بر دنیای ادبیات و سینما بگذارد و آثارش همچنان مورد توجه و تحسین قرار میگیرند.
کتاب سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری با ترجمهی آقای سینا شاهبابا، فرصتی استثنایی برای آشنایی با یکی از آثار برجسته ادبیات معاصر است. یکی از دلایل اصلی برای خواندن این کتاب، تسلط و دقت آقای شاهبابا در ترجمه است. او با استفاده از زبانی روان و قابل فهم، توانسته است احساسات و مضامین عمیق فیلمنامه را به خوبی منتقل کند. این ویژگی به خوانندگان کمک میکند تا به راحتی با داستان و شخصیتهای آن ارتباط برقرار کنند و از جزئیات آن لذت ببرند.
علاوه بر این، آقای سینا شاهبابا به عنوان یک مترجم با تجربه، توانسته است روح اثر اصلی را حفظ کند و در عین حال به فرهنگ و زبان فارسی احترام بگذارد. او با درک عمیق از مفاهیم و پیامهای نویسنده، ترجمهای ارائه داده که نه تنها دقیق است، بلکه به خواننده احساس نزدیکی و ارتباط بیشتری با متن میدهد. این امر باعث میشود که خوانندگان بتوانند به راحتی از نکات کلیدی کتاب بهرهبرداری کنند.
رئیس پلیس بیل ویلوبی، پنجاهساله، در حال صرف شام با همسر جوانش، آن در میانهی سیسالگی، و دو دخترش، پلی پنجساله و جین هفتساله است. تلفن زنگ میزند.
آن: جواب نده ویلیام
ولیوبی با حا لت شرمزدهای جواب تلفن را میدهد.
ویلوبی: دیکسون عوضی لعنتی. من درست وسط شام کوفتی عید پاکم هستم...
خارجی. جادهی بیلبورد. بیلبورد سوم. ادامه
دیکسون حالا از ماشین پیاده شده و قدم میزند.
دیکسون: میدونم رئیس و شرمنده که به خونهتون زنگ زدم. اما فکر میکنم یهجورایی به یه مشکل برخوردیم.
درست وقتی که دیکسون از قاب خارج میشود، بیلبورد اول نمایان میشود. روی آن نوشته شده است: او در حال مرگ مور تجاوز قرار گرفت.
نمایی باز از هر سه بیلبورد که تا دوردستها کشیده شدهاند، نشان داده میشود.
خارجی. جادهی بیلبورد. روز
میلدرد همراه رابی، پسر هفدهسالهاش با ماشین از کنار بیلبوردها عبور میکند و عکسالعمل او را زیر نظر میگیرد. آنها را میبیند، اما چیزی از خود بروز نمیدهد.
در صورتیکه کتاب سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری برای شما جالب بوده است، پیشنهاد میکنیم کتابهای زیر را نیز بخوانید:
فرمت محتوا | epub |
حجم | 972.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 106 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۳۲:۰۰ |
نویسنده | مارتین مک دونا |
مترجم | سینا شاه بابا |
ناشر | انتشارات چترنگ |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | three billboards outside ebbing missouri.۲۰۱۷ |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۸/۱۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
تجربه متوسط رو به خوب بود. داستان درباره یک خانم هست که دخترش رو به شکل وحشتناکی از دست داده. این خانم پلیس رو برای حل نشدن معما مقصر میدونه با نصب سه تا بیلبورد یه جنگی رو با پلیس شروع میکنه این وسط مشکلات زندگی شخصیش هم هست. داستان خیلی سریع روی ریتم میوفته اواسط حس کنجکاوی رو قلقلک میده کاری میکنه پیش بینی و قضاوت کنیم. پایانش رو دوست نداشتم و جز یه شخصیت با بقیه شخصیت ها هم ارتباط نگرفتم. همین. فیلمش هم هست میتونید ببینید. کنار هم بمونیم.