دروییر: (که با چشم خارج شدن المپ را دنبال میکند.) من هم امیدوارم، باور کنید، از صمیم قلب... آه، چه موجود نازنینهاین دختر، سر زنده، زیبا، دوست داشتنی، معصوم و پاک... یک کم، البته شاید هم بیشتر از یک کم بهش دروغ گفتم... اما حتماً خودم رو اصلاح میکنم... باید آدمی بشم که اون میخواد... دیگه تصمیم گرفتم، با عزم راسخ:نه درگیری، نه عصبانیت، نه مبارزه با اسلحه سرد و گرم:دوئل... نه جار و جنجال... باید مثل پاپا کراواشون بشم، حتا سرتر از ایشون، که حتماً یک چنین آدمیه و همین اصول انسانی رو به دخترش تعلیم کرده، متین، موقر، آرام... مثل بره! میدونم که موفق میشم! (زمزمه میکند.) لا، لا، لا! عوض میشم از حالا... باید بشم محبوب، یک شوهر خیلی خوب... خوش خنده و خوش رو، هرگز نباشم دو رو!... (گفتاری). مثلاینکه خودشون اومدند!
کراواشون: (وارد میشود و متوجه حضور دروییر نشده؛ نامهای را در دست دارد؛ با خودش) ترسوها، بزدلها!... با همدیگه کنار اومدند، آشتی کردند، الان هم دارند شاد و خندان با هم ناهار میخورند، تازه من رو دعوت میکنند بنشینم سر میز! آه، بزدلها! «آقایان من بین دو وعده غذا، چیزی نمیخورم!»
دروییر: (با خودش) عجب، چقدر عصبانیه! مثل من رو نمیبینه... (سرفه میکند.) هوم... هوم... هُم!
کراواشون: بله؟
دروییر: (تعظیم میکند.) موسیو!
کراواشون: سرما خوردید؟
دروییر: به هیچ وجه!
کراواشون: چی میخواید؟
دروییر: (با خودش) لعنت... نه!... به سرعت رفت سر اصل مطلب! (با صدای بلند) موسیو، من دروییر هستم و گمان میکنم نام من برای شما آشنا...
کراواشون: آه! بسیار خُب، بسیار خُب! چی میخواید؟
[آملی در سمت راست را باز میکند، متوجه میشود کسی آنجاست، در آستانه در میایستد و مخفیانه گوش میسپارد.]
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 918.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 236 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۵۲:۰۰ |
نویسنده | اوژن لابیش |
مترجم |