مامان را در طبقهی پایین پیدا کردیم که داشت برای برنامهی زندهی تلویزیونی دیگری آماده میشد؛ البته اینبار خوشبختانه ضبط در محل نگهداری حیوانهای محلی بود. بابا تصمیم گرفته بود به جنگ باغچه برود و بیرون داشت با ماشین چمنزنیِ بدعنقی کُشتی میگرفت که به این نتیجه رسیده بود کارهای بهتری به جای چمنزنی وجود دارد.
مامان که با سر به درِ پشتیِ باز اشاره میکرد گفت: «هر وقت خواستین توی مهار کردن جنگلمون کمک کنین، فقط لب تر کنین. لابد همهتون تا الآن انقدر توی باغچهی بابابزرگ وقت گذروندین که حسابی استاد شدهین.»
لابد چهرهام را در هم کردم، چون مامان نخودی خندید.
«نکنه باغچهی بابابزرگ خاصه، هان؟» مکثی کرد. «شاید هم به خاطر اونهمه تافی کاراملی و تارتهای مربایی مامانیه.»
همه لبخند زدیم و سرمان را به نشانهی تأیید تکان دادیم.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 14.۹۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 223 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۲۶:۰۰ |
نویسنده | اندی شپرد |
مترجم |