کتاب پرونده‌ی نره‌گاو شاخ‌قلابی جلد 18 نشر کتاب چ

آلفردکوچولو از خانه بیرون آمده بود. شلوار جین و تی‌شرت به تن و پوتین به پا در پیاده‌رو ایستاده بود و داشت ما را صدا می‌زد:

«بیا، هنکی! بیا دلاول!»

می‌دانید پسرکوچولوهایی که سگ‌شان را صدا می‌زنند حالت خاصی دارند و اگر از قضا یک سگ باشید، مثل حقیر، این حالت خاص خاص‌تر هم می‌شود. باعث می‌شود احساس کنی...

در حینی که دوان‌دوان به سمت درِ حیاط می‌دویدم از دیدن دهان خون‌آلود آلفردکوچولو شوکه شدم! بعله، یک آدم شرور و مزخرف با مشت به دهان رفیق‌کوچولوی من کوبیده بود و حتی شاید چندتا از دندان‌هایش را شکسته بود، و هر کس با مشت بچه‌‌کوچولویی را بزند سزاوار همان بلایی است که قرار بود سرش بیاورم و بلایی که قرار بود سرش بیاید این بود که فرماندهِ...

از طرفی بچه گریه نمی‌کرد که این کمی گیج‌کننده بود. فکر می‌کنید وقتی گنده‌بکی به دهان یک بچه بکوبد باید...

از در حیاط گذشتم، بگی‌نگی می‌دانستم آن‌جا منطقه‌ی ممنوعه است، اما از طرفی بگی‌نگی می‌دانستم که سالی‌مِی در مزرعه نیست. به عبارتی، وقتی چیزی را نمی‌دانست از آن باخبر نمی‌شد.

اما حتی مهم‌تر از آن، اگر می‌دانست با عجله وارد منطقه‌ی ممنوعه شده‌ام تا در برابر یک قلچماق سنگ‌دل از پسرکوچولویش دفاع کنم، اولین کسی می‌شد که به من مدال شجاعت می‌داد.

-از متن کتاب-