میان درختان سیاه و سربهفلککشیدهی جنگل و زمین پوشیده از برف، خانهای گرم و روشن پیداست؛ «خانه ی کوچولو توی جنگل». سایهی شاخههای درختان، که بدون برگاند، روی زمین افتادهاند و از آن دور دورها خرگوش خاکستریِ کوچکی دوان دوان به سمت خانه میرود. از توی خانه روشنی و نور پیداست. برف میبارد و و خرگوش کوچولو محکم در خانه را میزند. در جنگل چه اتفاقی افتاده که خرگوش کوچولو در حال فرار کردن است؟ به نظر شما، آیا کسی در را برای خرگوش باز میکند؟
کمکم فصل بهار از راه میرسد. برفها آب شدهاند و زمینها سرسبزند. شاخههای درختان دیگر خشک نیستند و روی آنها جوانههای کوچکی سبز شده است. این بار روباه از آن دور دورها پیداست که توی جنگل میدود. خانهی کوچک هنوز سر جایش است و روباه به سمت آن میآید؛ خانهای که روشنی از آن پیداست. یعنی روباه هم از دست همان کسی فرار میکند که خرگوش را ترسانده بود؟ به نظرتان اگر خرگوش توی خانه باشد، باز هم روباه را به خانه راه میدهند؟
کتاب «خانه ی کوچولو توی جنگل» داستانی تصویری دربارهی دوستی و همدلی و دست برداشتن از دشمنی است. در این داستان، خانهی گوزن محفلی گرم و آرام است که نهتنها به جانوران جنگل، که به شکارچی هم پناه میدهد. علاوهبر این، به آنها یاد میدهد که دست دوستی به یکدیگر بدهند و با هم مهربان باشند.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 104.۳۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 40 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۲۰:۰۰ |
نویسنده | یوتا باوئر |
مترجم |