روزی آقای مدیر مدرسه ابتدایی ناحیه اِن، در گفتوگو با ناظم مدرسهاش، آقای ورمنسکی گفت:
«نه آقای ورمنسکی، چارهای جز ترک این شغل ندارید. با چنین صدایی نمیتوانید به کار خود در مدرسه ادامه دهید. چه شد که صدایتان به این روز افتاد؟»
آقای ورمنسکی در جواب به مدیر مدرسه توضیح داد که اوضاع از چه قرار است و طی این صحبت مدیر مدرسه به او شغلی جدید را پیشنهاد کرد و آقای ورمنسکی که در شرایط سختی بود، گل از گلش شکفت و خوشحال شد که شغلش را از دست نداده است و میتواند به کارش در جای دیگری ادامه دهد. اما اوضاع به شکل دیگری پیش میرود، تا جایی که در انتهای داستان از زبان مدیر مدرسه، خطاب به آقای ورمنسکی میشنویم:
«اینجا هیچ شغلی برایت ندارم. فهمیدی؟ ندارم. دیگر حرفی هم باقی نمیمونه. دست از سرم بردار، حالا بهتره تنهایم بگذاری.»
و ورمنسکی از آنجا رفت...
شنیدن جزئیات این داستان و اینکه چطور شد ماجرای آقای ورمنسکی اینطور پیش رفت را به شما و صدای زیبای فیروزه لطفی واگذار میکنیم که همراه شوید با داستان و قلم گیرای آنتوان چخوف که شما را در این داستان صوتی همراهی میکند.
زنان، این نیمی از جمعیت جهان، که بسته به اینکه فرهنگ زمانه در چه اوضاعی به سر ببرد، احساس خوشبختیشان کم یا زیاد میشود، هر یک داستانهایی ناگفته در دل دارند که اگر عیان شود، چه خندهها و گریهها و فریادها و آوازها که شنیده نخواهد شد؛ نوین کتاب در قالب مجموعهای به نام «روایت آواهای سوپرانو» صدای لطیف و گاه حزنانگیز و گاه سرخوشانه جمعی از زنان تاریخ ایران و جهان را منتشر کرده است که داستان پیش رو، یکی از آنهاست.
داستان «خانمهای محترم» بخشی از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» است که هر یک به شکلی به موضوع زنان میپردازند. دبیری این مجموعه بر عهده حسین مسعودی آشتیانی است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 13.۰۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۳:۳۹ |
نویسنده | آنتوان چخوف |
مترجم | عاطفه شکوری |
راوی | فیروزه لطفی |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۰۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
وقتی زنان در پشت پرده، عزل و نصب می کنند.
عالی.