در یک صبح دلپذیر تابستانی، فرنسیس توپ، چوب بیسبال و مقداری شیرینی شکلاتی برداشت که برود بیرون. اما هنوز از خانه بیرون نرفته بود که خواهر کوچکش گلوریا، او را صدا کرد و گفت: با من توپ بازی میکنی؟
فرنسیس جواب داد: نه، تو خیلی کوچکی.
گلوریا روی پله ها نشست و شروع کرد به گریه کردن.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 86.۱۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 30 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۰:۰۰ |
نویسنده | راسل هوبن |
مترجم | طاهره آدینه پور |
ناشر | انتشارات علمی و فرهنگی |