-بخشی از متن کتاب-
همان اتاق، کمی بعدتر، مادلین و خانم شوارتز در حال خوردن چای هستند. خانم شوارتز ممکن است ظاهراً جوانتر از مادلین باشد. در هرصورت، او به لحاظ فیزیکی به تعریف «دوست دوران کودکی» نمیخورد. الیزه هم آنجاست. در ابتدا، او با موبایلش بازی میکند، انگار که این مکالمه برایش جذاب نیست. در گوشهای از صحنه مردی دیده میشود، که حضورش توضیح داده نمیشود. همه طوری رفتار میکنند، انگار که او آنجا نیست؛ او هم به اتفاقهای جاری اتاق توجهی ندارد. او مشغول فعالیتی انفرادی است، مثلاً تیز کردن چاقو.
زن اون یه مرد استثنایی بود. من تو تموم این سالها، معمولاً بهش فکر میکردم. کتابهاش رو میخوندم و برام خردکننده بود، و هر بار میتونستم دوباره اون پسر جوونی رو که میشناختم، جلوی چشمم ببینم. میدونین، خیلی تحسیناش میکردم... و بعد امروز به شما برخوردم؛ شنیدم یکی اسم شما رو تو فروشگاه به زبون آورد و من با خودم گفتم، «خودشه»، بعد بی این که بدونم چی میخوام بهتون بگم، اومدم سراغتون. شما با هم بودین و...