0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  اِریک و ترس هایش نشر انتشارات کتاب کوله‌پشتی

کتاب اِریک و ترس هایش نشر انتشارات کتاب کوله‌پشتی

کتاب متنی
درباره اِریک و ترس هایش
قلب اریک مانند یک پُتک بر قفسۀ سینه‌اش می‌کوبید، طوری که انگار تور خودش می‌خواست از لای دنده‌هایش بیرون بیاید. مادر اریک کنارش نشسته بود و یک رمان عاشقانه می‌خواند. اریک آرام در گوش مادرش گفت: «خواهش می‌کنم. خواهش می‌کنم مجبورم نکن برم اون تو.» «چی گفتی؟» خانم شیپفلتنر انگشتش را لای کتاب گذاشت تا صفحۀ آن را گم نکند و رو به اریک کرد. «یکم بلندتر حرف بزن اصلاً نشنیدم چی گفتی!» خودش خیلی بلند صحبت می‌کرد. کلاً خانم شیپفلتنر فقط بلند صحبت می‌کرد. دانش‌آموزان و پدر و مادرهایی که آنجا بودند همه آنها را نگاه کردند. چندین جفت چشم به اریک خیره شده بودند. دهانش را باز کرد تا التماس کند به او رحم کنند که در اتاقی با اسمِ استودیوی شماره ۳ باز شد. دیگر خیلی دیر شده بود، کار از کار گذشته بود. دختری با موهای بورِ دم‌اسبی از اتاق بیرون آمد. «کارت عالی بود اِما. به تمرین کردن ادامه بده.» خانم لوفکرافت برای اِما دست تکان داد و چشمش به اریک افتاد که سعی می‌کرد خودش را در صندلی پنهان کند. اخم کرد. «اریک.» طوری اسم اریک را به زبان آورد که انگار خنده‌دار است. «نوبت توئه. بیا تو.» داخل اتاق رفت و دیگر دیده نمی‌شد. اریک از جایش تکان نخورد. بدنش مورمور شد، حس فشردگی قلبش بیشتر شد. تالاپ تولوپ! تالاپ تولوپ! صدای ضربان قلبش را در گوشش می‌شنید. نبض رگ‌های چشمانش را هم احساس می‌کرد. تمام وجودش می‌گفت «نه». مادر اریک صدایی شبیه نُچ‌نُچ درآورد، بازوی پسرش را گرفت و او را از صندلی جدا کرد. «یکم به معلمت احترام بذار. پاشو باریکلا!» با سه قدم عرض اتاق را طی کرد و اریک را به استودیو رساند. «خوش بگذره!» در پشت سرش بسته شد. چهل‌وپنج دقیقۀ بعد جلسۀ هفتگی آموزش پیانوی اریک به پایان رسید. به جرئت می‌توانم بگویم خوش‌گذرانی به آن معنی که مادر اریک انتظارش را داشت اصلاً ممکن نبود. *** بعد از اینکه اریک و خانم شیپفلتنر به خانه برگشتند اریک از درِ گاراژ وارد خانه شد و دید خواهر بزرگ‌ترش، بِرانهیلد تبرِ قدیمی‌اش را در دست گرفته است و اصلاً هم خوشحال به نظر نمی‌رسد. خواهر دوقلویش آلیسونیک ژاکت را به سینه‌اش فشار می‌داد و فریاد می‌زد: «بهت گفته بودم این ژاکت برای منه. ژاکت تو طوسیه. این استخونیه!» برانهیلد به ژاکت خیره شد و سرش را به نشانۀ منفی تکان داد. تبر را از این دست به آن دست می‌داد و می‌غرید: «مال منه.» اریک به قدری باهوش بود که دخالت نکند. کنار دیوار ایستاد. آلیسون شیشۀ لاک ناخن را از روی پیشخان آشپزخانه برداشت و گفت: «خواهر اون تبر قدیمی رو سمت من نگیر. یه قدم دیگه نزدیک‌تر بیای کل این لاک رو روی ژاکت می‌ریزم تا دیگه نه من و نه تو نتونیم ازش استفاده کنیم!» خیره به برانهیلد شروع کرد به باز کردن در شیشۀ لاک. تبر به سمت پاشنۀ پای خواهر دوقلو تاب خورد و آلیسون را با چشمان آبی‌اش زیر نظر گرفت. «ترجیح می‌دی خرابش کنی، اما قبول نکنی که ژاکت منه؟» آلیسون خرناس کشید و با سر تأیید کرد... -از متن کتاب-
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۶۳ مگابایت
تعداد صفحات
207 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۶:۵۴:۰۰
نویسندهکیریستینا اُس
مترجمزهرا آرنواز
ناشرانتشارات کتاب کوله‌پشتی
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Erik Vs. Everything
تاریخ انتشار
۱۴۰۲/۰۴/۰۳
قیمت ارزی
4 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۶۳ مگابایت
۲۰۷ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
1
از 5
براساس رأی 1 مخاطب
5
0 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
100 ٪
1
(1)
37,500
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
اِریک و ترس هایش
کیریستینا اُس
انتشارات کتاب کوله‌پشتی
1
(1)
37,500
تومان