زمستان آلیسا نوشتهی زوران درونکار، دربارهی دختری دهساله است که تنها با مادرش زندگی میکند و از یک مصیبت به دیگری میافتد. مادر آلیسا او را طناب نجاتش کرده است. هرروز زندگی مثل روزهای بارانی است و اینجوری میشود که آلیس در چله تابستان شروع میکند به یخ زدن. آلیس مریض نیست؛ او سوگوار است، برای پدری که مدتی پیش در تصادف ا زدستداده. او در رؤیایی سه کودک را میبیند با سرنوشتی شبیه به خودش؛ و آلیس اینجاست که میفهمد همهچیز به خودش بستگی دارد تا بتواند از شر این سرمای جانفرسا رهایی یابد.