عشقی : این مملکت مگه صاحاب نداره؟ من که نمیتونم هر دقیقه به یه سازتون برقصم
درجه دار: لطفا شلوغش نکنید این جوری برای خودتون دردسر درست میکنید
عشقی: دردسر شمایید که سن تئاتر رو با پادگان اشتباه گرفتید واقعا چه معنی ای داره این کارا؟
درجه دار : تمومش کنید آقای عشقی . . وگرنه
عشقی : وگرنه چی؟
درجه دار: وگرنه اجراتون توقیف میشه
عشقی : به چه جرمی؟
درجه دار: به جرم عدم تمکین در برابر دستور ریاست محترم نظمیه جناب آقای سرهنگ درگاهی
عشقی: واقعا این همه بگیر و ببند واسه چیه؟ از چی میترسید؟
درجه دار: از چیزی نمی ترسیم فقط مراقبیم که زبون کسی روی سن کج نچرخه و بر ضد جمهوری شعار نده تا بلوایی به پاشه به هر حال میدونید که خاطر مردم از شما و امثال شما که ضد جمهوری خواهی ملت هستین مکدره
عشقی: خاطر ملت از دست دغل بازیا شما مکدره بعد هم شما واقعاً خودتونو مسخره کردید، پیسی که همه چیزش به دوره ی باستان بر میگرده چه ربطی به جمهوری قلابی شما داره؟ (با لحنی تیز و قاطع) من چیزی رو که میخواید نمیتونم انجام بدم
درجه دار : چاره ای جز این ندارید وگرنه تئاتر بی تئاتر