کنسولین بودنبروک، نشسته در کنار مادر شوهر خود بر کاناپهای با ترکیب ساده و سفید که به کلهشیری طلایی آراسته بود و روکشی به رنگ زردِ روشن داشت، به همسر خود که کمی آنسوتر روی مبلی دستهدار نشسته بود نگاهی انداخت و به یاری دختر خود آمد. دخترک را پدربزرگ کنار پنجره بر زانوان خود نشانده بود.
گفت: «تونی، شهادت میدهم که مرا...»