رمان «ویولن دیوانه» دو شخصیت اصلی دارد که یکی هده گونار، مرد دانشجویی شوریده ویولن و دیگری دختری جوان به نام اینگرید است که سالها پیش از وقوع اتفاق اصلی، با یکدیگر ملاقات داشتهاند؛ زمانی که هده دانشجویی جوان و ثروتمند بوده و اینگرید دختری کوچک و بیخانمان که توسط زوجی بازیگر و دورهگرد سرپرستی میشده و سرپرستیاش به یک کشیش و خانوادهاش میرسد. شخصیت هده ابتدای رمان توصیف، و شوریدگیاش بر مخاطب آشکار میشود. این کار هم بهگونهای انجام میشود که گویی این شخصیت از افسانههای قدیمی وام گرفته شده است؛ مردی که نمیتواند بدون ویولناش زندگی را تاب بیاورد و وسوسه میشود در دوری از ویولناش، ساز یک دورهگرد را قرض بگیرد تا آتش درونش را مهار کند.
- بخشی از کتاب:
پاییز بود و هوا دلگشا، در اواخر سال های سی (قرن نوزدهم). آن روزها در اوپسالا عمارت بلند دو طبقه ای بود، دور از مرکز شهر، دور افتاده میان سبزه زارها. صورت ظاهر این عمارت چنگی به دل نمی زند و می شود گفت که با آن دیوارهای زردش رنگ ماتم داشت. اما درخت مو بسیار پر شاخ و برگ و شادابی از این دیوارهای زرد روزه آفتاب بالا می رفت و سه پنجره ی طبقه ی دوم آن را با هاله ی خرمی در آغوش می گرفت.