کِندرا دختربچهی شیرین زبانی است و اِیمی با وجود سن کم، پرستاری نمونه برای او است. همه چیز عالی پیش میرود تا اینکه دو مرد شرور دخترها را می دزدند و در کلبهای جنگلی مخفی میکنند. وحشتی سنگین در فضا معلق است که از همه طرف به اِیمی فشار میآورد. او خودش را مسئول میداند و هر کاری به ذهنش میرسد انجام میدهد تا کندرا را پیش خانوادهاش برگرداند. آیا نقشههای او برای فرار به نتیجه خواهد رسید؟ آیا کسی رمز پیامهای هوشمندانهای را که او مخفیانه از طریق فیلمها میفرستد کشف خواهد کرد؟
«اِیمی» یک پرستار بچهی دورهدیده است و چیزهای زیادی راجع به نگهداری و مراقبت از بچهها میداند؛ بهخاطر همین هم او پرستار فوقالعادهای برای «کِندرا» کوچولو محسوب میشود. اما اگر دو تا بچهدزد سر برسند چه؟ اِیمی در مورد این شرایط هم اطلاعات کافی را دارد؟ آیا او میتواند از پسِ چنین وضعیتی بربیاید؟!