«پایگاه سری» داستان موشکباران شهرهای ایران است از پایگاهی که معلوم نیست کجاست. تیمی خبره از بچههای رزمنده، از تنها سرنخ گنگی که به دست آمده راهی کردستان میشوند تا شاید بتوانند ردپایی از این پایگاه پیدا کنند. آنها در مسیر با سعید آشنا میشوند؛ جوانی که تمام خانوادهاش را در همین موشکباران از دست داده است…
«دوستان خداحافظی نمیکنند» عنوان داستان دوم است. همانطور که از عنوان این داستان پیدا است، داستان حولوحوش رزمندگانی میچرخد که با هم رفاقتی شدید دارند. آرش، ناخواسته سوار قطاری میشود که رزمندگان را به دوکوهه میبرد. در قطار هم دوستانی پیدا میکند که تا پایان، داستان را پیش میبرند. پایانی غافلگیر کننده که اصلا انتظارش نمیرود…