مارتین هایدگر در آغاز یکی از درسگفتارهایش که به ارسطو اختصاص داشت، دربارهٔ زندگی این فیلسوف یونانی به گفتن این جمله اکتفا میکند: «او به دنیا آمد، کار کرد و مُرد.» فارغ از اینکه هایدگر در نقل این گفتار خُرد از خود تمایلی نشان داده تا بعدها دربارهٔ زندگی خودش نیز چنین قضاوت شود، سه فیلسوفی که در مجموعه «داستان فیلسوفان» ثبتحال شده و زندگی آنها به نگارش درآمده نیز بیش از نام و یاد خویش، به اندیشهٔ خویش توجه نشان داده و رغبتی برای درآفتابافکندن صفحاتی از زندگینامهٔ خود نداشتهاند. این عدمرغبت که با اصرار نویسنده از میان برداشته شد، گام نخست برای نوشتن سطرهایی از زندگی فیلسوفان ایرانی بود که طرح آن از سالها پیش در ذهنم شکل گرفته بود. روز و شبهای زیادی به ورزدادن ایدهٔ کتاب اختصاص داده شد و همواره به فکر نهادن سنگبنای آن بودم. یافتن نخستین سنگ برای ساختن این بنا دشواریهای بیشماری داشت.
همانطورکه لودویگ ویتگنشتاین یافتن آغاز را بسیار دشوار میداند و همواره آغازکردن از آغاز برایش یک مسئلهٔ نابهنگام است، آغاز نگارش زندگی چند تن از مهمترین متفکران ایران معاصر نیز خالی از پیچیدگی نبود؛ اما بههرحال در مجموعهٔ «داستان فیلسوفان»، داستان زندگی رضا داوری، حسین نصر و جواد طباطبایی بهصورت متوازن و همهنگام روایت میشود و بهتدریج در قالب کتابهایی مستقل منتشر میشود.
کتابهای این مجموعه، رسالههای تفسیری نیستند، بلکه داستانی با محوریت زندگینامهٔ سه فیلسوف ایرانی است؛ زندگینامهای که تاکنون نوشتن آن به تعویق افتاده و این قلم بیقرار زیر بار نگارش آن رفته است. مجموعه «داستان فیلسوفان»، متشکل از کتابهایی ساده اما فاخر است که زودیابی و دسترسی آن برای خواننده موردتوجه نویسنده بوده است. البته همهفهمبودن مجموعه نباید به معنای دمدستیبودن آن ترجمه شود؛ چراکه اگر فهم این کتابها آسان است، به این خاطر است که نویسنده، داستان فیلسوفان را داستان خودش انگاشته است؛ گویی همهٔ داستان برای خودش اتفّاق افتاده باشد. این نکته بیش ازآنکه اظهار فخری باشد، ناشی از واقعیتی پانزدهساله است که نشانگر حشرونشر تقریباً همهجانبهٔ راقم این سطور با متفکران نامدار معاصر ایران است؛ متفکرانی که هریک راهی را رفته و میروند، اما همه در شاهراه سرزمین ایران قرار دارند و در چهل سال اخیر هر روز نامدارتر از دیروز شدهاند.