حالا میخواهم داستانی برایتان تعریف کنم، داستانی که احتمالاً برای همیشه به یادتان خواهد ماند: موزهی توپکاپی در استانبول یکی از معروفترین موزههای دنیاست و گرانبهاترین جواهرات دنیا در آنجا نگهداری میشوند. الماسها با شیشههای ضدگلوله پوشیده شده و دهها نگهبان از آنها محافظت میکنند. یکی از این الماسها چنان درخشان و خیره کننده است که نمیتوانید مدت زیادی به آن خیره شوید. در کنار شیشهی محافظ این الماس داستان تأسفباری نقل شده است: این الماس متعلق به خانوادهی سلطنتی حاکم عثمانی بوده که کاخش در اثر جنگ ویران و الماس زیر خرابههای قصر مدفون شده بود. دهها سال بعد رفتگری آن را در میان خرابهها پیدا میکند. الماس با لایهای از گل و رسوب پوشیده شده بود و او نمیفهمد که یکی از گرانبهاترین سنگهای دنیا را در اختیار دارد. به بازار شهر میرود و آن را با دو قاشق چایخوری عوض میکند! تأسفبار نیست؟ راستی اگر کسی به شما بگوید یکی از سنگهایی را که امروز لگد کردهاید یک تکه الماس پوشیده با رسوب بوده است، چه خواهید کرد؟ آثار هنری هم چنیناند. ارزش یک طراحی ممکن است به دهها و صدها هزار دلار برسد.