- خالق بارانها و قلبها:
«لیزا د یانگ» نویسندهی آمریکایی است که با رمانهای عاشقانهی پرفروشش شناخته میشود. او که مادر سه فرزند و کارمندی تماموقت است، به هر زحمتی که هست، زمانی برای نوشتن و خلق کردن نیز برای خود دستوپا میکند. تلاشی که استقبال مخاطبان را به همراه داشته و نویسنده را بر آن داشته تا مسیر رماننویسی را با جدیت ادامه دهد. د یانگ تا کنون بیش از ده رمان نوشته که چند تای آنها را در مجموعههایی تحت عنوان «بارانها»، «قلبها» و «عشق ناقص» منتشر کرده است. بارانها، مهمترین مجموعهی اوست که با «وقتی باران میبارد» آغاز میشود، با «پس از باران» و «تغییر برای همیشه» ادامه مییابد و با «زندگی با افسوس» تمام میشود. هرکدام از مجموعههای قلبها و عشق ناقص، دو کتاب را شامل میشوند؛ اولی از «قلبهای پلاستیکی» و «قلبهای شیشهای» تشکیل شده و دومی دو رمان «دروغهای ناگفته» و «عشق ناگفته» را در بر دارد. غیر از این رمانها، «بیحساب شدن»، «خمشده، اما نشکسته»، «بار دیگر» و «اکنون مرا بشنو» دیگر آثار لیزا د یانگ هستند. «وقتی باران میبارد» تنها اثر این نویسنده است که تا کنون به زبان فارسی ترجمه شده است.
- داستانی غمناک از عشق و امید:
«کیت الکساندر» دختر جوانی است که در نوجوانی و در شبی بارانی، اتفاقی هولناک را از سر گذرانده است. «بیو بنت»، کسی که کیت دوستش دارد و سالها کنار او بوده، تنها مرهم روزهای سخت زندگی اوست. اما پای پسر دیگری به داستان باز میشود؛ پسری مرموز و جذاب به نام «آشر هانت». ورود آشر به زندگی کیت، خیلی چیزها را تغییر میدهد. لیزا د یانگ در این اثر به خوبی نشان میدهد، دردهایی که فرد فروخورده، زخمهایی که به خیالش درمان کرده و فاجعههایی که انگار از سر گذرانده، چگونه میتوانند دوباره و پس از سالها، بیرون بریزند، سر باز کنند و رخ بنمایند. «وقتی باران میبارد» با همهی اینها روایتی از عشق و امید نیز است و معجزههایی که بهواسطهی پیوند روح انسانها میتوانند آدمی را به زندگی بازگردانند.
- چند دقیقه عذاب، برای یک ابدیت کافی است!
هیچکس صدای مرا در آن شب نشنید. میتوانستم صدای آرام قطرات باران را که بر پنجره فرو میریخت، بشنوم. اما بقیهی خانه در سکوتی کامل فرو رفته بود. صدای باران را همیشه دوست داشتم، اما درو آن را هم از من گرفت. میدانستم بعد از این ماجرا هیچوقت مثل قبل نخواهم شد. مطمئن نیستم چقدر در آن اتاق بودم، اما احساس میکردم به اندازهی ابدیت طول کشید. تمام زندگی قبلیام در مقابلم آتش گرفت و غم و اندوه بر من چیره شد. برای باقی زندگیام، یک پشیمانی همیشگی روی دوشم سنگینی میکرد که چرا با درو هستون به آن اتاق رفتم. هیچوقت نتوانستم آن روز و چیزهایی که را که او از من گرفت، فراموش کنم. مهمترین چیزی که از دست دادم، احساسم بود. بنایی که در طول هفده سال زندگی ساخته بودم، در چند دقیقه فرو ریخت. از او بیزارم. کیتِ قدیم از بین رفته و هیچوقت برنمیگردد. و برای همیشه از باران متنفر خواهم بود.
- کتاب صوتی وقتی باران میبارد:
نشر صوتی آوانامه با همکاری «نشر آموت» کتاب صوتی «وقتی باران میبارد» اثر «لیزا دِ یانگ» را با ترجمهی «علی شاهمرادی» و اجرای «مریم پاکذات» تولید و منتشر کرده است.
بعضی مواقع باید گفت حیف این کتاب که خوانشگر خرابش کرده اما به نظرم در مورد این کتاب که جز موارد استثنایی هم هست باید گفت حیف این صدا ،صدای بی نظیر همسر استاد سلطان زاده ،خانم پاک ذات گرامی که این کتاب کلیشه و فوق العاده حوصله سر بر رو خوانش کردن . دوستانی که میخوان کتاب خرید کنن گزینه های خیلی بهتری وجود داره