شاید اینطور به نظر برسد که رانسیر با طرح اصطلاحاتی نو صرفاً به تقابل کهنۀ هنر بازنمودی در سنت کلاسیک با آثار ضدبازنمودی در عصر مدرن نمایی تازه داده است. او ــ با آن واژگان و تقابل کموبیش نظاممندی که میان دو بوطیقا قائل میشود ــ به راستی در معرض خطر فرو غلتیدن به ورطۀ همان روایت بازنمودی است که میخواهد از آن چشم بپوشد. با این حال، او به صراحت تأکید میکند که قصدش این نیست: «من با فرق گذاشتن میان رژیم زیباشناختی و رژیم بازنمودی میخواستم با آن دیدگاه سنتی مقابله کنم که عصر بازنمایی و عصر ضدیت با بازنمایی را بر اساس مدل گذار از نمایش فیگوراتیو به انتزاعی در نقاشی از هم جدا میکند.»