... من با تجربه به این مرحله رسیدم. یک دوره خودم را رها می کردم که هرچی می آید، بنویسم، دیدم هرج و مرج می شود. یک دوره بود که کاملا کنترل می کردم؛ دیدم مصنوعی می شود. به این نتیجه رسیدم که باید شعر را رها کنم، خودش نوشته شود. آن ساعت فکر نمی کنم یعنی چه؟ در عین حال نمی گذارم ولنگار هم باشد.
وقتی می گویم «عصا»، تمام عصاهایی که در ذهنم دارم یادم می آید. از «عصای موسی» گرفته تا «عصای چارلی چاپلین».