روزی صبح زود توس بههمراه گیو و گودرز و چندین سوار از در کاخ بیرون آمدند. به شکارگاهی آمدند که پُر از گورخر و باز و پلنگ بود. دور جویبار میگشتند و بهدنبال شکار بودند. بسیار شکار کردند و حیوانات زیادی را بر زمین انداختند و توشهی چهل روز خود را فراهم ساختند. این شکارگاه نزدیک سرزمین تُرکان بود. بیشهای از دور دیده میشد که نزدیک مرز تورانیان بود. توس و گیو بههمراه چند تن بدانسو تاختند. هردو سوار خود را به آن بیشه رساندند و مدتی دنبال شکار گشتند. ناگهان در آن بیشه ماهرویی دیدند. هردو شادان بهسوی او شتافتند. در تمام عمرشان ماهرویی به زیبایی او ندیده بودند. از زیبایی او نمیتوانستند هیچ عیبی بگیرند. قدش همچون سروی بود که به دیدار ماه میرود. از زیبایی بسیاری که داشت، نمیشد به او نگاه کرد. توس گفت: «ای ماه فریبنده! چه شد به این بیشه آمدهای؟» پاسخ داد: «شبِ پیش پدرم بر ما خشم گرفت و من از خشم او سرزمینم را رها کردم. دیشب دیروقت و مست از بزمی بازگشت و چون از دور مرا دید، خنجر از نیام برکشید و خواست سرم را ببرد.» توس از نژادش پرسید و او گفت: «از بستگان گرسیوزم و نسبم به فریدون میرسد.» به او گفت: «چگونه پیاده اینهمه راه را آمدهای؟» -بخشی از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 148 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۵۶:۰۰ |
نویسنده | علی شاهری |
ناشر | کتاب چ |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۰/۱۸ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 70,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |