فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 620.۷۴ مگابایت |
مدت زمان | ۱۱:۱۷:۵۸ |
نویسنده | مت هیگ |
مترجم | نیما مانی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
راوی دوم | شیما درخشش |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ |
قیمت ارزی | 13 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یک کتاب متوسط، با یک قصه انگیزشی، پر از نصایح پدرانه و جملات انگیزشی، به سبک داستانهایی که قراره یه مذهب یا مکتب یا ایدئولوژی رو در ذهن مخاطب جا بندازن؛ و در یک کلام، چیزی شبیه سریالهای ماه رمضون تلویزیون خودمون با شکل و شمایلی مدرنتر. کتابی که دقیقا مطابق با ذائقه بازار نوشته شده: یه دختر جوان و مایوس، به اضافه برشی از زندگیهایی که حسرتهای عمومی هستند مثل زندگی سلبریتیها، یا آرزوهای شخصی هستند، به اضافه یه خروار جمله انگیزشی از جنس "جلوی آینه برای خودتان پپسی باز کنید چون شما بهترین هستید"، و همه اینها در بستری از نظریههای علمی جهانهای موازی و امواج کوانتوم، موفقیت هر کتابی رو تضمین میکنه؛ حتی اگر چفت و بست داستان، ولو به عنوان یک داستان خیالی، جور نباشد. بخش عمده داستان، تکرار یک الگوی ثابته: این شاخه خوب نیست، شاید اون شاخه بهتر باشه، پس میرم اونجا. بعد میبینم اون شاخه هم خوب نیست، شاید اون یکی شاخه بهتر باشه، پس میرم اونجا. و این الگو مثل کارگاه سِریدوزی مدام و مدام تکرار میشه و ضمن اینکه حوصله خواننده رو سر میبره دست نویسنده رو هم بعد از دوتا شاخه اول رو میکنه و بنابراین تمام شاخههای بعدی برای خواننده قابل پیشبینی میشه. من با پیام کتاب که میگه توی زندگیهای دیگه هم اینطور نیست که حلوا خیرات کرده باشن کاری ندارم اما روشی که نویسنده به کار میبره اصلا قانعکننده نیست. فرضاً من آرزوی یک زندگی دیگه رو داشته باشم. اگه شب توی زندگی خودم بخوابم و صبح توی زندگی محبوبم بیدار بشم ولی ذهن و خاطرات من و آدمایی که میشناسمشون همچنان متعلق به زندگی قبلی باشن معلومه که زندگی جدید چنگی به دلم نمیزنه؛ چون پر از آدمای غریبه و مجهولات آزاردهنده و نگاههای گزنده و استیصال و بلاتکلیفیه. معلومه که این چیزی نیست که آرزوشو کرده بودم و خیلی زود دلم میخواد از این فضای غریبه و سنگین فرار کنم و به زندگی رنجبار ولی مانوس خودم برگردم. ولی خب این هدف نویسنده رو تایید نمیکنه، و اگر هم چیزی رو ثابت کنه اینه که آدمیزاد در فضای آشنا بیشتر احساس امنیت و آرامش میکنه تا فضای ناآشنا. اما حرف نویسنده این نیست. نویسنده برای کتابش دنبال یک پیام انگیزشیه. میخواد بگه همین زندگی نکبتی که داری خوبه؛ یه دستی به سر و روش بکش و چند صباح باقی مونده رو هم بگذرون و غر هم نزن. این حرف درسته یا اگه درست هم نباشه کاریش نمیشه کرد؛ همینه که هست. اما از اون مقدمات، همچین نتیجهای بیرون نمیاد؛ حتی اگر به ضرب و زور نویسنده، یدفعه همه چیز به سبک فیلمای هندی، گل و بلبل بشه. مقایسه دو زندگی وقتی کامل و قانعکنندهست که من زندگی دوم رو با ذهنیات و خاطرات و دانستهها و تجربیات همون زندگی تجربه کنم. این اتفاقیه که توی این کتاب نمیافته.
این کتاب قبلا توسط ماه آوا نسخه صوتیش منتشر شده بود، هردو این انتشارات عالی هستن، من واقعا کتاب خوندن رو مدیون کتاب های صوتی هستم .ولی کتاب های صوتی با کیفیت خوب هنوز اونقدر تعدادش بالا نیست که برای انتخاب دامنه گسترده ای رو بهت پیشنهاد کنه، کاش کتاب هایی که قبلا با کیفیت بالا منتشر شدن دوباره توسط انتشارات دیگه ای تکرار نشن و سعی بر این باشه که کتاب های جدید بیشتری صوتی بشن🙏🏻
با درود اگه بخوام نظری در مورد خود کتاب بدم باید بگم بالاتر و بهتر و بیشتر از خیلی از کتابهای خودیاری و انگیزشی آموزه داره و خیلی از جملاتش به اندازه یه کتاب حرف توشون هست. این کتاب خود زندگیه برای خیلی از ماها (از جمله خود من) که پر از حسرت کارهای کرده و نکردهایم و به جای اینکه حال و جریان زندگیمون رو زندگی کنیم در حسرت گذشته و در فکر آیندهایم بهترینه و اما باز هم چیزی که این کتاب رو لذتبخشتر، جذابتر، خواستنیتر و حسپذیرتر میکنه اجرای بسیار بسیار ماهرانه و درخشان خانم شیما درخشش عزیز در درجه نخست و جناب آرمان سلطان زاده گرامی در وهله بعدیه. این دو هنرمند عزیز فوقالعاده هستند، بخصوص خانم درخشش که مهارت بینظیرشون توی دوبله و تئاتر باعث میشه شنونده کاملاً با کتاب درگیر و مجذوب بشه از فیدیبو و انتشارات آوانامه هم ممنون ببخشید کمی طولانی شد
در کنار اجرای خیلی زیبای کتاب صوتی، تا به حال به این زیبایی تئوری انتخاب برای من ملموس نشده بود. بی نهایت انتخابی که در زندگی داریم و به بی نهایت دلیل ممکنه انتخاب های متفاوتی داشته باشیم داشتن خودآگاهی حین انتخاب چیزیه که به ما کمک می کنه در هر مرحله از زندگیمون هوشیارانه انتخاب کنیم و در نقطه مقابل وقتی تصمیم گیری رو به دست ناخودآگاهمون میسپریم اجازه میدیم تروما ها و زندگی گذاشته و باورهای محدود کننده مون برای ما دست به انتخاب بزنن. مواجهه فرضی با پیامد انتخابهامون یکی از راههای هشیارتر انتخاب کردنه و این کتاب به طرزی جادویی اون رو پیش چشم ما میگذاره، همچنین این رو که زندگی چقدر ارزشمنده و ارزش زیست آگاهانه و پر از اشتیاق رو داره به ما یادآور میشه. اینکه فرصت زندگی با عظمت و ساختن زندگی دلخواه به تک تک ما داده شده، اما حیف که خیلی از ما فراموش می کنیم. من شنیدن( یا خوندن) این کتاب صوتی رو به هر کسی که به نحوی در مورد ادامه دادن به زندگی یا پایان دادن به اون مردد هست اکیدا پیشنهاد می کنم ( البته شنیداریش رو بیشتر پیشنهاد می کنم به این دلیل شاید خوندن اون به تنهایی، این حجم از اثرگذاری فرم شنیداری کتاب رو نداشته باشه)
خب خب خب بذارین از اینجا شروع کنم که لذت گوش دادن به اجرای بینقص خانم درخشش به همراه آقای سلطانزاده رو از خودتون دریغ نکنین. واقعا به نظرم خوندن نسخه متنی این اثر جذاب به هیچ عنوان قابل قیاس با گوش دادن به نسخه صوتی اون نیستش😍 حالا راجع به کتاب: توی این کتاب نویسنده سعی میکنه طی یک داستان جذاب درسهایی از زندگی رو بهمون بده؛ درسهایی مثل: آینده مجموعهای از تصمیمهای بزرگ و کوچکی هستش که در زندگی میگیریم و یک تصمیم به ظاهر کوچک در زندگی میتونه تغییرات بزرگی رو در زندگی ایجاد کنه (Domino effect). یا مثلا اینکه اکثر پشیمانیهای ما در زندگی بیمورد هستن و حتی اگه میتونستیم اون لحظهها دوباره زندگی کنیم، دلیل مسلمی وجود نداشت که بتونیم نتایج حاصل رو بهتر کنیم. به عبارت دیگه باید یاد بگیریم که بین یک تصمیم اشتباه و یک نتیجه بد تفاوت قائل بشیم. یا مثلا زندگی کردن بهایی هستش که بابت تجربه کردن میپردازیم. ببخشید که طولانی شد، خیلی دارم سعی میکنم که از دستش ندین 😅
«کتابخانه نیمهشب» برای من سفری بود به دلِ زندگیهای نزیسته؛ اما در نهایت، چیزی که ازش با خودم آوردم نه فقط رؤیاهای از دسترفته و پشیمونیها، بلکه پذیرش زندگیای بود که دارم. کتابی که در ظاهر دربارهی انتخاب و فرصتهای دوبارهست، ولی در عمقش به من یادآوری کرد که همیشه همهچیز دست ما نیست — خیلی از شرایط زندگی از کنترل ما خارجه، وابسته به شرایط و عوامل بیرونیه، و حتی نتیجهی انتخابهامون هم لزوماً به دست خودمون شکل نمیگیره. با این حال، کتاب بهم نشون داد که شاید مهمتر از خودِ انتخاب، نحوهی نگاه کردنم به زندگی فعلیمه. زندگیای که هرچقدر هم پر از پشیمونی یا سختی باشه، هنوز میتونه معنا داشته باشه، هنوز میتونه ارزش زیستن داشته باشه. این کتاب رو به هر کسی پیشنهاد میکنم که احساس میکنه بین “چه میشد اگر…”ها گیر کرده، یا فکر میکنه تصمیماتش اشتباه بودن. چون شاید جواب این باشه: “نه، تو اشتباه نکردی — فقط زندگی همینطوره: پیچیده، غیرقابلپیشبینی، ولی واقعی.” و در آخر بسیار سپاسگذارم از روایت بینقص این اثر♥️
نظر شخصی من: واقعا شخصیت نورا در کل شکننده هست و از آدمایی هست که به شدت حساسن و زندگی رو سخت میکنن به نظر من واقعا همهی زندگیاش خوب بودن، مخصوصا زندگیی که قهرمان شنا شده بود، اونوقت حس ناامیدی اومد سراغش که پدرش رفته دوباره ازدواج کرده! یا زندگیش با دن، میخونه رو داشتن و کلی داشتن پول درمیاوردن، ولی نامید شد چون دن قدرشو نمیدونست! به نظرم داستان از اصل، یعنی از شخصیت اصلی ضربهی بزرگی خورده در کل از کوچکترین چیزها حس ناامیدی و خودکشی میاد سراغش، درحالیکه میدونیم «همه»، حتی کسایی که موفقن و بهترین زندگیا رو دارن هم مشکلاتشون از همهی زندگیای نورا بزرگتره در کل میخوام اینو بگم که «نورا» یه شخصیت معمولی نداره، و بیماره. در نتیجه جاش توی این داستان نیست نمیدونم چرا اینقدر طرفدار داره این کتاب پیشنهاد میکنم کیمیاگر رو بخونید، مفهومش ضد این کتابه
کتاب خوبی هستش برای همه دوستانی که در نقطه ای از زندگی هستند که ناامیدی بهشون چیره شده توصیه میشه، یه جورایی اگه میخواید بیشتر با موضوع بینظیر کتاب آشنا بشید، فیلم اثر پروانه ای ۲۰۰۴ و m.r nobody ببینید تا با نظریه اثر پروانه ای و زندگی های موازی بیشتر آشنا بشید. صدای خانم درخشش و همه چیز بی نظیر بود. امیدوارم بیشتر ازشون بشنوم، خیلی لذت بردم ❤
«کتابخانهٔ نیمهشب» برای من روایتی الهامبخش از امکانهای از دسترفته و ارزشِ همین زندگیِ حال بود. مت هیگ با نثری روان و صمیمی، دغدغههایی مثل حسرت و اضطرابِ انتخاب را به داستانی پرکشش تبدیل میکند؛ بدون اینکه به شعار بیفتد. هر فصل مثل باز کردن دری تازه است و در پایان، امیدی واقعگرایانه به دستت میدهد. نسخهٔ صوتی در فیدیبو هم تجربه را کامل کرد: گویندگی گرم و میزانِ درستِ موسیقیِ پسزمینه ریتم داستان را حفظ میکند و همراهی با قهرمان را راحتتر میسازد. اگر دنبال رمانی هستید که هم حالِ خوب بدهد و هم بعد از پایان مدتی در فکر نگهتان دارد، این کتاب انتخاب عالیای است. برای من یک تجربهٔ پنجستاره!
از متن کتاب تا اینجا که اصلا لذت نبردم . اول برام جذاب بود بعد دیدم دقیقه به دقیقه نورا پرت می شه در یک زندگی. تا یک ذره اذیت می شه از اون بیرون می یاد. پس زندگی کردن کجاست؟ اون چه چیزی رو تجربه می کنه؟ با شنیدن خبر فوت کسی، ترس از چیزی و .... اونجا رو ترک می کنه. دنیاهایی که تجربه می کنه و توجیه خودش در اون دنیاها باورپذیر و زیبا نیستند. در برخی قسمتها تکرار ها باعث خستگی شده و مخاطب زود حدس می زنه الان نورا ناراحت می شه و به این دنیا هم قانع نیست. گوینده در بعضی قسمتها ها صداشو خیلی می کشه . نوراااااااا