كاوه، پسر نوجوانی است كه همراه پدرش، برای ديدن پدربزرگ و مادربزرگ به شمسآباد ميرود. در راه شمسآباد، پدر كاوه راز سرسبزی و خرمي اين روستای زيباي واقع در ميان بيابان خشک و بیآب و علف را به او ميگويد و كاوه، بين خواب و بيداری، با قنات (كاريز) و چگونگي كندن و به آب رساندن آن آشنا ميشود. قنات مظهر روشنايي در قالب داستانی ساده و صميمانه، خواننده را با جزييات طراحي و احداث قنات، اين مظهر سختكوشی و ابتكار پيشينيان ما،آشنا ميكند.