قریب سه سال پیش، هنگام تورق در تاریکیهای دفترهای ریشهشناسی واژگان موسیقی، بهویژه فصلی مستقلشده از آن با عنوان «پژوهشی در اسامی الحان دوره ساسانیان»، و کندوکاو دربارۀ چند واژه در این بحث، عدد نمادین «چهل» را با حضور و نقشی بسیار پُررنگ، اساسی و انکارناپذیر، و در عین حال بسیار مبهم، پیش روی خود یافتم؛ به گونهای که نادیده گرفتن این نماد در کالبد آن مباحث، به منزله حذف و بیاعتباری کل موضوع به نظر میآمد. در نگاههای نخستین هیچ دلیل روشنی برای این همه حضور و نقش آشکار نبود و این خود بیش از پیش مرا به تعمق در اصل و چرایی موضوع وامیداشت. البته پیشتر از آن، حتی از دوران کودکی، در ترکیبهایی چون «چل سرو»، «چلچراغ»، «چل چشمه»، «چل منبر» و... طعم گیجکننده این ابهام را از فرهنگ بومی خود (لرستان) چشیده بودم. پیچیدگی این معما و گرایش بیشتر به گردآوری و پژوهش در دیگر ترکیبهای چهل، سبب شد که در برابر جهان شگفتانگیز و ناشناختهای از این نماد قرار بگیرم.
مراجعه به منابع موجود کتابخانهای و اطلاعات محدود دنیای مجازی اینترنت راهی برای حل چنین معمایی نمیگشود و علل و عوامل این همه سابقه را روشن نمیساخت، مگر تکرار معلولهایی که هر یک خود به ابهام حاکم بر فضای این بحث بیش از پیش میافزودند. اگرچه رمزگشایی نماد چهل در دل مجهولات تلنبارشده هزارها امری ناممکن به نظر میآمد، وجود برخی نشانهها مرا به اعماق بحث میکشانید. در چنین کشاکشی، ناگزیر و ناخودآگاه، دیگر مباحث تحقیقی و نوشتاری در دست اقدام کنار گذاشته شده بود و از آن تاریخ تاکنون به انجام دادن این مهم مشغول شدم.