یکی بود، یکی نبود، پیش خدا، بین ما آدما به غیر از رفتارمون هیچ فرقی نبود. توی یک شهر بزرگ توی یک خونه ی کوچیک، دختر مهربانی زندگی می کرد که رزا نام داشت. خانواده ی این دختر مودب و وظیفه شناس، شلوغ و فقیر بودند و او برای کمک به گذران زندگی آنان ناچار بود به دنبال کار بگردد. او بعد از کمی جستجو، توانست در قصر بزرگ و زیبای فرمانروای شهرشان مشغول به کار شود...
-قسمتی از متن کتاب-