ماری: چرا از اونجا اومدی بیرون؟
جان: همینطوری؟
ماری: خب، همینطور میخوای اینجا بنشینی؟
جان: فقط یه کمی.
ماری: خب، من میرم تو.
جان: آه خیلی خوب...ا...من نمیآم... منظورم اینه که اومدم بیرون، چون...چون... ا...آه،برو، برو، پیش اونا!
ماری: ببینم جان، کسی رفتار بدی با تو داشته؟
جان: نه... مهمونی رو ترک کردم، چون تو اونجا نبودی، منم ول کردم اومدم...
ماری: تو به این دلیل اونجا نموندی، چون من نبودم؟
جان: نمیدونم.
ماری: خوب، من میرم تو.