همه ساله در تمام دنیا اغلب ما در مراسم سال نو شرکت میکنیم. آیینِ عید و مراسم سال نو صرفا برای این نیست که با عزیزانمان دور هم جمع شویم، بخوریم و بنوشیم و پایکوبی کنیم. برای این هم نیست که به گذشتههای خود فکر کنیم و یا از آنچه در زندگی خود داریم سپاسگزار باشیم. سنت سال نو، در اصل برای آن است که تصمیم بگیریم که تغییر کنیم، برای این است که به خودمان قول بدهیم کار جدیدی بکنیم یا متفاوت باشیم. خواه قول بدهیم و متعهد شویم که شرایط مالی خود را بهبود ببخشیم یا روابطمان را با دیگران بهتر کنیم، یا به وضع ظاهر خود برسیم و یا در اشتغال خود تغییراتی را به وجود آوریم. همه ما هدف مشترکی را جستوجو میکنیم ـ میخواهیم سال آتی ما بهتر از سال گذشتهمان باشد.
با این حساب، چه اتفاقی میافتد؟ چرا قول و قراری که با خود میگذاریم به این سرعت رنگ میبازد؟ چرا اکثر ما نمیتوانیم به هدفهای مطلوب خود برسیم؟ چرا هنوز یک ماه نگذشته قول و قرارمان را فراموش میکنیم؟ آیا به این دلیل است که آنچه را یک ماه قبل میخواستیم، دیگر نمیخواهیم؟ آیا هدفهای ما تغییر کردهاند؟ آیا تسلیم شدهایم و از خواسته خود دست برداشتهایم؟ یا شاید دلیل موفق نشدن ما از آن روست که برنامههایمان را اجرا نمیکنیم و از ابزار لازم برای موفقیت استفاده نمیکنیم؟
امّا اگر قرار شد امسال متفاوت از همیشه باشد، چه میگویید؟ اگر قرار باشد تمام ایام سال جدید را طوری زندگی کنید که بدون توجه به هر اتفاقی که بیفتد امسال بهترین سال زندگی شما باشد، چه میگویید؟ اگر به این نتیجه برسید که برای رسیدن به بهترین سال زندگیتان همه چیز در کنترل و اختیار شماست و چیزی است که میتوانید به آن شکل بدهید، آن را خلق کنید و به آن دست بیایید، چه میگویید؟ چه میشود اگر امروز متوجه شوید که انتخاب به راستی با شماست؟
امکان اینکه تصمیم بگیرید امسال بهترین سال زندگی شما باشد در هر لحظهای یافت میشود زیرا رسیدن به بهترین سال زندگی به موفقیتهای بیرونی بستگی ندارد، به شما بستگی دارد. رسیدن به بهترین سال زندگی بستگی به این دارد که بخواهید تبدیل به کسی شوید که همیشه او را آرزو کردهاید. موضوع دوباره رسیدن به پندارهای درباره خود است تا شما را به خواستههای خود برساند.
به همین شکل است که هنرمند میتواند مجسمهای را که در یک تخته سنگ مرمر پنهان بود، بیرون بیاورد و به آن صورت خارجی ببخشد. همه ما هم به همین شکل باید از پشت لایههایی که در آن پنهان شدهایم بیرون بیاییم و به خویشتن واقعی خود برسیم. با اشتیاق یک مجسمهساز مشهور جهانی، باید خود را از شر محدودیتهایی که شخصا برای خود خلق میکنیم نجات بدهیم و به استعدادهای پنهان خود برسیم. برای رسیدن به بهترین سال زندگی خود، باید با رفتارهای مخرب و علیه خود مبارزه کنیم و راههای جدیدی برای واکنش نشان دادن به حوادث روزمرهای که تجربه ما را شکل میدهد پیدا کنیم. قبل از هر کار باید باورهای خودمحدودکنندهای را که در سالهای مختلف زندگیمان به دست آوردهایم، شناسایی نماییم و بعد شجاعت آن را پیدا کنیم که به یکباره همه آنها را از سر خود باز کنیم. اینها باورهای منفی و مخربی هستند که اثر شاهکارمان را در پوشش خود گرفتهاند. برای حیات بخشیدن به بهترین سال زندگی، باید وقتی صرف کنیم و به بررسی فرایند اندیشهای بپردازیم که توانایی ما برای موفق شدن یا شکست خوردن را شکل داده است، یا به والاترین خویشتن خود برسیم یا در معمولی بودن و به جایی نرسیدن فرو برویم.
اغلب ما برای آنچه میتوانیم یا نمیتوانیم داشته باشیم، برای آنچه میتوانیم یا نمیتوانیم انجام دهیم و کسی که میتوانیم یا نمیتوانیم باشیم، محدودیتهایی در نظر گرفتهایم. ما تسلیم این باور شدهایم که هر سال جدید میتواند مانند سالهای قبل و یا در نهایت اندکی بهتر باشد. ما فراموش کردهایم که تحت تأثیر آینده بیانتهای خود به وجد و هیجان بیاییم. ما پیرامون خود را مرزبندی میکنیم. هدفها و تصورات ذهنیمان را محدود میکنیم. ما به جای ابراز توانمندیهای خود، با تودهها همصدا میشویم. در سنین بلوغ و بزرگی، کودک درونمان را خفه میکنیم، تصوراتمان را به بند میکشیم. کنجکاوی ما جای خود را به اندیشه حقبهجانبی داده است تا آنچه را که میبینیم یا میشنویم، محدود کند. طبیعت باز و گشوده ما جای خود را به یک دل گاردگرفته و به حالت تدافعی درآمده داده است. و به جای اینکه باشور و نشاط سعی کنیم در زندگی به عظمت برسیم، در رؤیای زندگیای فرو میرویم که دلمان میخواست داشته باشیم.
شاید شما هم در انتظار روزی هستید که زندگی خیالیتان از راه برسد. امیدوارید سرانجام روزی فرا برسد که به موفقیت، پول، عشق، یا خوشبختی برسید. مانند بسیاری دیگر از مردم شاید انتظار میکشید که فردا اتفاقی بیفتد تا درباره زندگی خود احساس بهتری پیدا کنید. امّا از شما میپرسم، آیا این فردایی که از آن حرف میزنید تاکنون فرا رسیده است؟