موجشکن یک پمپخانه بود. پشتش یک سکو بود با کلی پله که به دریا میرسید. موقع مد بهاری آب تا روی سکو میرسید. زیر آب هم پله بود. آن طرف پمپخانه هم پله داشت ولی آنجا همیشه سرد بود و سنگها هم بزرگتر و تیزتر بودند. سخت میشد ازشان گذشت و به آب رسید. موجشکنش موجشکن راستکی نبود. یک لوله بود که رویش را با بتون پوشانده بودند. بتونش صاف نبود. تکههای ریگ و سنگ ازش بیرون زده بودند. نمیشد تا آخرش دوید. آدم باید مراقب میبود که پایش را خیلی محکم روی زمین نزند. آنجا سخت میشد درست و حسابی بازی کرد. بیش از اندازه لجن و جلبک و سنگ داشت؛ آدم باید همیشه چشمش رو به پایین و زیر آب میبود. تنها کاری که میشد کرد شنا بود.