در آن صبح ازل،
خداوند، هستی را با آفرینش انسان
معنا و مفهومی لطیف بخشید.
اما، انسانْ، بدون سخنْ، بدون گفتارْ
همچون قناریی بود، خیس سکوت!
و خداوند آستین بالا زد و
سخن را در کام انسان نجوا نمود.
و در آن صبح سپید،
انسان با لبخندی به پروردگارش گفت: سلام!
فرشتگان دستافشان شدند و پایکوبان
ستارگان لبخند زدند و مهتاب، چشمک.
و گفتوگوی انسان با خداوند