چندان نیازی به گفتن نیست که وقتی از رکن ملیت سخن میگوییم مرادمان نوعی خصومت بیمنطق نسبتبه بیگانگان نیست؛ یا نمیخواهیم برخی خصوصیات مهمل را صرفاً بهجهت ملی بودنشان عزیز داریم؛ یا از اخذ آنچه سایر کشورها آنها را نیک یافتهاند پرهیز کنیم. در جمیع این جهات، شاهد آنیم مللی که واجد قویترین روح ملی بودهاند اتفاقاً کمترین ملیت را داشتهاند. وقتی از ملیت سخن میگوییم، مرادمان رکن همدلی است نه دشمنی؛ مرادمان رکن اتحاد است نه رکن انفصال. منظورمان احساسی از نفع مشترک در بین کسانی است که در ذیل حکومتی یکسان زندگی میکنند، و درون مرزهای طبیعی یا تاریخی یکسانی محاط هستند. منظورمان آن است که این یا آن بخش از اجتماع نباید خودش را، در نسبت با بخش دیگر، همچون بیگانگان تصور کند؛ اینکه آنها باید رشتۀ پیوندی که آنها را بههم وصل میکند عزیز دارند؛ اینکه باید احساس کنند یک جمهور، یا مردمی، واحد هستند؛ اینکه باید احساس کنند سرنوشتشان بههم بسته است؛ هر بدی که به هریک از هممیهنانشان برسد به آنها نیز میرسد؛ و نمیتوانند با بریدن حلقههای وصلْ خودشان را، بهنحوی خودخواهانه، از هرگونه تصدیع و قلق مشترک آزاد سازند.