داستان این کتاب درباره کودکانی است که دانههای گندم را در گلدانهایشان کاشتهاند و در انتظار سبز شدن و خوشهچین کردن آنها هستند. دانهها اما با سرعتی که انتظارش را داشتهاند سبز نمیشوند. پس دست به کار میشوند تا خورشید و باران را به یاری بطلبند و در ادامه هر موجود دیگری که فکر میکنند منجر به رشد سریعتر دانهها میشوند، اما در نهایت این دانهها هستند که به آنها خبر میدهند برای خوشهچینی باید صبر داشت و هیچ دانهای زودتر از موعدش سبز نمیشود.
این داستان با لطافت قابل اعتنایی و در تبیین فضیلت صبر به کودکان یاد میدهد که انتظار دریافت نتیجه زودتر از موعد و صبر نداشتن همانند کاشتن دانهای در گلدان دیگران است.