راس فقط می خواهد عادی باشد. دوست ندارد موهایش بریزند تا تک کلاه عجیب سرش بگذارد تا با رفقایی سروکله بزند که نمی دانند با بچه ای که مبتلا به سرطان است چطور برخورد کنند.
اما از آنجایی که دکترها نوعی سرطان نادر چشم را در او تشخیص داده اند، دیگر همرنگ جماعت شدن کار ساده ای نیست.
این کتاب که پر است از شوخی، دوستی و داستان های مصور خُفخوکی، داستان جان سالم به در بردن تک چشمک را بازگو می کند.