وِر، پسر یازدهسالهی داستان، به نظر مادر و پدرش به اندازهی کافی خوشحال نیست و از نظر آنها او باید روی تقویت روابط اجتماعیاش کار کند تا تنها نباشد و با آدمها ارتباط برقرار کند. اما او ترجیح میدهد تنها باشد و خیلی میان جمعیت نباشد تا بتواند در اتاق خودش و در افکار خود غرق شود و به دنیایی که در ذهنش دارد بپردازد تا دنیای واقعی. به همین خاطر پدر و مادرش او را به کمپ تابستانی میفرستند. اما وقتی جولین را میبیند و با او دوست میشود،اوضاع تغییر میکند...