اولین باری که مطلبی دربارهی آدمفضاییها خواندم، در یکی از کتابهای بابا به اسم ارتباط با فرازمینیها بود که مو به تنم سیخ کرد. روی جلد کتاب، عکس یک آدمفضایی بود با چشمهای حشرهای درشت و یک شکاف کوچک بهجای دهانش. دماغش هم فقط دوتا سوراخ ریز بود. بابا میگفت اینها همهاش مندرآوردی است یا اینکه نویسندهی کتاب دیوانه بوده و باید خودش را به پزشک نشان میداده؛ ولی وقتی کتاب را شروع کردم، دیگر نمیتوانستم از آن دست بِکِشم.